loading...

نقد فیلم

نقد فیلم دوئت فیلم «دوئت»، اولین ساخته نوید دانش، با بازی هدیه تهرانی، علی مصفا و نگار جواهریان، پس از ۴ سال، این روز‌ها در حال اکران است. در ادامه نگاهی به این فیلم داشته&zwnj

نقد فیلم دوئت

فیلم «دوئت»، اولین ساخته نوید دانش، با بازی هدیه تهرانی، علی مصفا و نگار جواهریان، پس از ۴ سال، این روز‌ها در حال اکران است. در ادامه نگاهی به این فیلم داشته‌ایم.
 
 
فیلم ایرانی دوئت برای تجربه اول یک فیلمساز، با تمام نقص‌هایی که در فیلمنامه‌اش دارد، اثر قابل قبولیست. یک تیم حرفه‌ای و با تجربه مثل حسین جعفریان (مدیر فیلمبرداری)، هایده صفی یاری (تدوین گر)، کیوان مقدم (طراح صحنه) و پیمان یزدانیان (آهنگساز) در کنار نوید دانش قرار گرفته‌اند تا جهان ذهنی او را بر پرده سینما خلق کنند. در مواجهه با اثر، می‌توانیم این موضوع را درک کنیم که همه اعضای گروه به یک خط ذهنی مشترک رسیده‌اند و همه چیز در خدمت القای یک فضا سازی مشخص است. اگر از خط سیر داستان کمک بگیریم، باید بگوییم که فیلم درباره دامن زدن به گذشته و تبعات آن است. آدم‌هایی که در گذشته روابطی با هم داشته‌اند که مدت‌هاست از آن می‌گذرد.
 
اما به نظر می‌رسد که همچنان اتفاقات گذشته برایشان حل نشده است. در طول این بازه زمانی آنقدر به آن فکر کرده‌اند که در یک مواجهه حضوری با یکدیگر، گویی آتشی در خرمن گذشته‌شان می‌افتد و در تمام وجودشان شعله می‌کشد. هرچقدر که بیشتر به آن دامن بزنند، این شعله سرکش‌تر می‌شود. تا جایی که شاید مهاری برای آن نباشد. حال با در نظر گرفتن این ایده ناظر، تک تک عناصر فیلم را بررسی می‌کنیم که چگونه این ایده را بازگو می‌کنند و در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که فیلمنامه اثر، از جهت شخصیت پردازی این آدم‌ها و گذشته‌شان ضعیف عمل کرده است. پرداختی که می‌توانست به باورپذیری اقدامات امروز کاراکتر‌ها در مواجهه با گذشته‌شان، به مخاطب کمک کند.
 
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش می‌شود
 
 
 
فیلم درباره دامن زدن به گذشته و تبعات آن است. آدم‌هایی که در گذشته روابطی با هم داشته‌اند که مدت‌هاست از آن می‌گذرد. در طول این بازه زمانی آنقدر به آن فکر کرده‌اند که در یک مواجهه حضوری با یکدیگر، پس از دو سال، گویی آتشی در خرمن گذشته‌شان می‌افتد و در تمام وجودشان شعله می‌کشد
 
فیلم شروع لذت بخشی دارد. مینو (با بازی هدیه تهرانی) پشت فرمان ماشین خود مقابل خانه حامد (با بازی مرتضی فرشباف) نشسته است. افکت‌های صوتی در باند صدا تقویت شده‌اند. عمق میدان تصویر کم است. همه چیز محدود شده است به جهان ذهنی مینو. همه آدم‌های این فیلم در جهان ذهنی خود غرقند و مینو اولین کاراکتری است که به ما معرفی می‌شود. وقتی زن همسایه او را وادار به دنده عقب گرفتن می‌کند و به او می‌گوید که نمی‌توانی در این کوچه پارک کنی، استعاره دلچسبی بیان می‌شود. مینو به تازگی وارد زندگی حامد شده است.
 
این مقدمه زمینه سازی می‌کند که آیا مینو می‌تواند در این رابطه جایی داشته باشد؟ درست در لحظه‌ای که دنده عقب می‌گیرد ما برای اولین بار چهره آشفته او را می‌بینیم. دنده عقب گرفتن او گویی نوعی سفر به گذشته است. نوعی تقابل با گذشته‌ایست که هنوز حل نشده است. باید به مواجهه با آن برود. اگرچه که مینو تنها کاراکتریست که گذشته را مهم نمی‌داند و اصرار دارد که دیگران هم مانند او از آن عبور کنند.
 
اما حامد نقطه مقابل اوست. او همچنان عذاب وجدان رابطه گذشته‌اش با سپیده (با بازی نگار جواهریان) را دارد. می‌خواهد در یک ملاقات حضوری، اطمینان حاصل کند که سپیده او را بخشیده است و زندگی خوبی دارد. اما مشکل اینجاست که از گذشته سپیده و حامد اطلاعاتی نداریم. جدای از اطلاعات، قصه‌های زیادی را درباره رابطه‌ای که بین دو نفر تمام شده است و حال پس از مدت‌ها دوبار یکدیگر را می‌بینند، شنیده‌ایم. اما اتفاقی که می‌تواند این قصه را دوباره برای ما جذاب کند، ویژه بودن رابطه حامد و سپیده است. این رابطه چه ویژگی‌هایی داشته است که برای مخاطب، از میان رابطه‌های کلیشه‌ای بسیاری که از ذهنش می‌گذرند، متفاوت ‌شود؟ معرفی این رابطه، از دل دیالوگ‌هایی که میان حامد و سپیده در کتابفروشی رد و بدل می‌شود شکل می‌گیرد. هم دانشگاهی بوده‌اند، علاقه مشترکشان موسیقی بوده است و فیلم‌‌های زیادی را با هم تماشا کرده‌اند.
 
چیز بیشتری به ما ارائه نمی‌شود. این، روند صحنه است که برای ما جذابیت پیدا می‌کند. اینکه از جنس بازی نگار جواهریان، متوجه می‌شویم که آن‌ها دارند نقش بازی می‌کنند. یک اقدام موثر دیگر هم نشان داده می‌شود. سپیده بر می‌گردد و فیلمی را که چند دقیقه پیش درباره‌اش حرف زده‌اند را بر می‌دارد. این یک کاشت و برداشت خوب در دل این صحنه است. شخصیت از از طریق اقدامش به ما معرفی می‌شود. سپیده هم هنوز در گذشته‌اش گرفتار است. این اتفاق کمی بعد‌تر در قابی که سپیده کاملا از همسرش مسعود (با بازی علی مصفا) در ماشین جدا شده است، دیگر به اوج خود می‌رسد.
 
 
 
فیلمنامه اثر، از جهت شخصیت پردازی این آدم‌ها و گذشته‌شان ضعیف عمل کرده است. پرداختی که می‌توانست به باورپذیری اقدامات امروز کاراکتر‌ها در مواجهه با گذشته‌شان، به مخاطب کمک کند
 
اما برویم سراغ شخصیت مسعود. فیلم اگرچه با مینو و حامد شروع می‌شود، اما قصه اصلی و کاراکتر‌های پیش برنده داستان، زوج مسعود و سپیده هستند. به خصوص مسعود که مسیر افشای گذشته را پیش می‌گیرد. مسعود پس از آنکه حال سپیده را آن شب می‌بیند درباره‌اش کنجکاو می‌شود. موزیکی که او می‌شنود را گوش می‌کند. بعد‌ها می‌فهمیم این موسیقی را سپیده مدت‌هاست که گوش می‌کند. مسعود کار و زندگی‌اش را تعطیل می‌کند و به سراغ مغازه کتاب فروشی و بعد به دنبال آن به آموزشگاه موسیقی می‌رود. به هیچ وجه آرام و قرار ندارد و واقعا می‌خواهد از جزییات رابطه آن‌ها سر در بیاورد.
 
این شکل از پیگیری او نیازمند قدری معرفی شخصیت و پیشینه‌اش است. اینکه بدانیم جزییات رابطه مسعود و سپیده در طول این دو سال چگونه بوده است؟ اصلا مسعود چگونه شخصیتی است؟ به هرحال اتفاقی که برای مینو می‌افتد حاصل همان شب نبوده است. این اتفاق بارها برایش رخ داده است. اما ما در لحظه‌ای مسعود را می‌بینیم که به طغیان رسیده است، بدون اینکه از زمینه چینی آن با خبر باشیم. مثلا از رابطه او با دوستانش هیچ اطلاعاتی نداریم.
 
اینکه اساسا مسعود در چه فضاهایی بوده است. چگونه اینقدر برایش عجیب است که سپیده با حامد در گذشته، به واسطه هم کلاسی بودنشان رابطه داشته‌اند. مسعود آدمی سنتیست؟ مذهبیست؟ اساسا به همه چیز شک دارد؟ در طول این دو سال بارها شده است که به تمام جزییات زندگی سپیده شک کرده است؟ نمی‌دانیم! درباره او پرداخت مهمی صورت نگرفته است. به همین دلیل سخت است کاراکتری را که به ما خوب معرفی نشده است همراهی کنیم. شدت کنجکاوی او را باور کنیم. فیلمساز بسیاری از از موارد را به عهده خودمان گذاشته است. گویی خودمان باید همه چیز‌هایی که به ما نگفته است را تخیل کنیم و در ذهنمان یک مسعود باور پذیر بسازیم. وضعیت درباره سایر کاراکتر‌ها هم همین است. یعنی همانقدر که مسعود را نمیشناسیم، حامد را هم نمی‌شناسیم. به خصوص آنکه حامد در زمان زیادی از فیلم کنار گذاشته می‌شود.
 
اما روندی که در میانه فیلم جذاب است، شکل افشای گذشته سپیده، آن هم با یک موسیقی است. عنوان فیلم هم در اینجا به درستی انتخاب شده است. شاید این موسیقی، تنها عنصری باشد که هم رابطه سپیده و حامد را قدری متفاوت می‌کند و هم شکل راز گشایی فیلم را. در ادامه صحنه تقابل مینو و مسعود هم جذاب است. دو کاراکتری‌ که هر دو به زندگی زوج دیگری اضافه شده‌اند. کاراکتر‌هایی که سنشان از حامد و سپیده بیشتر است. نگرششان به گذشته نیز متفاوت است. مینو گذشته را پذیرفته است اما مسعود نه! اگرچه که دیالوگ‌های موثری میانشان رد و بدل نمی‌شود. خرده داستانی که مسعود بیان می‌کند (که به عقیده من از خرده داستانی که در فیلم روزی روزگاری در آناتولیا ساخته نوری بیلگه جیلان الهام گرفته شده است. چرا که در کنار این خرده داستان، شکل Track in‌ به چهره کاراکتر‌ها و رسوخ کردن به ذهن آن‌ها با این تمهید، از شگرد‌های جیلان است و ما را به یاد فیلم‌های او می‌اندازد) آنقدر گنگ و بیرون از جهان فیلم است که تاثیر گذاری لازم را ندارد. انگار باز هم این مخاطب است که باید بنشیند و پیش خود فکر کند که شاید منظور مسعود از خود کشی مائده این است که، مثلا مسعود با مائده رابطه‌ای داشته است و از این بابت ممکن است خود را مسبب این اقدام مائده بداند. این تنها برداشتیست که شاید بتواند این خرده داستان را در دل فیلم عمیق کند. اما برداشتیست که کاملا خود مخاطب باید برای خودش تخیل کند و فیلمساز هیچ پرداختی برای آن نکرده است.
 
 
 
در مواجهه با اثر، می‌توانیم این موضوع را درک کنیم که همه اعضای گروه به یک خط ذهنی مشترک رسیده‌اند و همه چیز در خدمت القای یک فضا سازی مشخص است
 
از صحنه تقابل ساده مسعود و حامد هم که بگذریم که مانند دو غریبه از کنار هم عبور می‌کنند، دوباره در انتها باز می‌گردیم به رابطه مینو و حامد. آیا دامن زدن به گذشته، زندگی حال آن‌ها را از بین برده است؟ خانه و طراحی صحنه کیوان مقدم از ابتدا در راستای همین چالش است. خانه‌ای که باید گچ‌های کهنه‌اش بریزد و دوباره با گچ‌های نو جایگزین شود. خانه‌ای که دیوار‌هایش نم پس داده است. نَمی‌ که انگار از گذشته به این خانه رسوخ کرده است. اگرچه ایراد این استعاره این است که تنها همین معنی را می‌توان از آن برداشت کرد. همچنین استعاره‌ایست که همگان متوجهش می‌شوند و به نوعی در دل فیلم یکبار مصرف است. اما خب از آن طرف می‌توان گفت، در خدمت فضای حاکم بر قصه است.
 
دوربینی که به دنبال کاراکتر‌ها به راه می‌افتاد تا گویی به گذشته‌شان سرک بکشد، هرچند که تکرار بیش از حد آن شکل کارگردانی را به تکرار می‌کشاند و گاهی هم منطقش را از دست می‌داد، در پایان حرکتش منطق دارد و به دل می‌نشیند. دوربین یکبار به دنبال مینو می‌رود که به سختی وارد خانه می‌شود. سپس حامد را دنبال می‌کند که هراسان به دنبال او می‌گردد و گویی باید دوباره مینو را بازیابد. در چه موقعیتی یکدیگر را پیدا می‌کنند؟ مینو روی پله‌ها نشسته است و حامد او را پیدا می‌کند. دیوار خانه نم داده است. آیا گذشته‌شان قابل فراموشیست یا دوباره به زندگی‌شان رسوخ می‌کند؟ آیا مینو باز هم همان کاراکتریست که به گذشته اعتنایی ندارد؟ از این‌ها که بگذریم، چه بر سر زوج مسعود و سپیده می‌آید؟ فیلمساز اگرچه در پایان حامد و مینو را روبروی هم قرار می‌دهد، اما از پرداختن به سرنوشت مسعود و سپیده به کلی اجتناب می‌کند.
 
در واقع فیلم اساسا با یک موسیقی، تلنگری به گذشته می‌زند، پیچیده می‌شود و به پایان می‌رسد. پرداخت عمیق‌تری قطعا در کارهای بعدی دانش باید به چشم بخورد تا جای خالی آن را در اثر اولش پر کند. به هرحال دوئت فیلمیست که بر یک ساختارِ فکر شده بنا شده است و تا حد خوبی حس و حالش را هم القا می‌کند. تماشای چنین فیلمی به عنوان اثر اول یک فیلمساز، ما را حداقل به آینده او امیدوار می‌کند.
دوئت اولین ساخته نوید دانش است. فیلمی که البته چند سالی خاک خورده بود و حالا راه افتادن اکران آنلاین در شرایط کرونایی به نفعش تمام شد تا به نمایش دربیاید. هرچند اکران آنلاین با نمایش در سالن سینما قابل مقایسه نیست اما از خاک خوردن خیلی بهتر است.
البته اینکه دوئت در طول چهارسال گذشته به نمایش درنیامده بود، عجیب به‌نظر می‌رسد. چراکه هم جلوی دوربین و هم پشت دوربینش آنقدر نام‌های بزرگ و قابل تاملی ایستاده‌اند که هرچقدر هم که فیلم ضعیف باشد، باز می‌تواند مخاطب خود را پیدا کند.
بگذارید از جلوی دوربین شروع کنیم؛ هدیه تهرانی به تنهایی برای گیرایی یک فیلم کافیست و همین که نامش در فیلمی به چشم بخورد، میزان توجه و کنجکاوی تماشاگران را دوچندان می‌کند. در کنار هدیه تهرانی علی مصفا می‌تواند مخاطبان خاص‌تر و آن دسته از تماشاگرانی را که فیلم‌های روشنفکرانه دوست دارند، به خود جذب کند و نگار جواهریان هم با کارنامه متنوعی که دارد هم برای مخاطب عام و هم تماشاگر پیگیرتر سینما گزینه جالبی محسوب می‌شود.
بنابراین تیم بازیگری دوئت که با مرتضی فرشباف تکمیل می‌شود، به خودی خود پتانسیل جذب مخاطب را دارد. ضمن اینکه این نگاه پیش‌داورانه را به تماشاگر می‌دهد که قرار است یک درام اجتماعی جدی را به تماشا بنشیند که در آن فیلمساز کار خود را بر جدیت بنا نهاده. پیش‌بینی که بعد از تماشای فیلم، درست هم از آب درمی‌آید.
 
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم دوئت – سازهای ناکوک
 
دوئت فیلم اول؟
دوئت
اما بگذارید نگاهی هم بیندازیم به ترکیب عوامل در پشت دوربین. نام‌های بزرگی باز هم در پشت دوربین به چشم می‌خورد که تضمین‌کننده کیفیت فیلم خواهند بود.   حسین جعفریان وقتی به عنوان مدیر فیلمبرداری در یک پروژه سینمایی حضور دارد یعنی خیال فیلمساز از تصاویر و قاب‌بندی‌هایش راحت است که هیچ، بلکه هرکجا به مشکلی دکوپاژی برخورد، او به عنوان یک فیلمبردار ماهر و کارکشته می‌تواند کمک‌حال باشد.
هایده صفی‌یاری تدوینگر فیلم تا اندازه زیادی گیر و گرفت‌ها و ایرادات روایی را می‌تواند در زیر تدوین خود پنهان کند یا حداقل از ضعف‌های روایی با الگوی تدوینی که می‌چیند بکاهد، پیمان یزدانیان با نوای دل‌انگیز و همیشه مسحورکننده موسیقی‌اش، لکنت‌های عاطفی فیلم را روان می‌کند و حسی را که فیلم به هر دلیلی نتواند به تماشاگر منتقل کند، با آوای موسیقی‌اش در قلب او می‌نشاند و یا مثلا طراحی صحنه کیوان مقدم حواس تماشاگر را از ایرادات تکنیکی و میزانسن‌ها پرت می‌کند.
با این حساب و با حضور این عوامل درجه یک و کاربلد سینمایی، به نظر نمی‌رسد نوید دانش در ساخت فیلم اولش دوئت مشکل فنی را از سر گذرانده باشد. هرچند حالا به‌شکل دقیق هم نمی‌توان گفت که این محصول نهایی تا چه اندازه ثمره کار و ذهنیت شخصی او به فیلمش بوده و چقدرش نتیجه تجربیات و خطاپوشانی‌های عواملی که با او همکاری می‌کرده‌اند.
به عنوان یک فیلمساز جوان و فیلم اولی کار کردن با درجه یک‌ترین عوامل جلو و پشت دوربین هرچند در سینمای ایران یک حسن و مزیت محسوب می‌شود اما اگر دقیق‌تر نگاه کنید تنها نشان‌گر محافظه‌کاری بیش از حد و یا حتی عدم اعتماد به نفس کافی کارگردان می‌باشد.
با توجه به حضور همه این عوامل، بزرگترین ضعف فیلم دوئت را باید در فیلمنامه‌اش و به‌شکل خاص‌تر شخصیت‌پردازی آن جست. هرچند دوئت به‌هرحال نکات جالب توجهی هم دارد و خصوصا در تعریف نسبت دوگانه آدم‌ها کمی خلاقانه عمل کرده است.
 
آدم‌ها
دوئت
داستان اصلی فیلم دوئت درباره مواجهه دوباره زن و مردی است که در دوران دانشگاه عاشق یکدیگر بوده‌اند و حالا بعد از گذشت چندین سال درحالیکه هرکدام ازدواج کرده‌اند و زندگی خود را دارند، باهم مواجه می‌شوند. البته هرچند مرد در ابتدا وانمود می‌کند این مواجهه تصادفی است اما خیلی زود هم سپیده با بازی نگار جواهریان و هم تماشاگر متوجه می‌شوند که او مدتی است دنبال سپیده می‌گشته و می‌خواسته او را ببیند تا حساب گذشته را با یک عذرخواهی از او، صاف کند.
از همان مواجهه اولیه می‌توانیم بفهمیم که سپیده و حامد وقتی رابطه‌شان تمام شده از نظر حسی در یک نقطه نبوده‌اند و به شکل سخت و نامطمئنی می‌توان حدس زد که حامد به‌دلیل مهاجرتش به اروپا رابطه‌اش با سپیده را یک طرفه تمام کرده و برای همین هم عذاب وجدان دارد. فیلم البته هرگز اشاره مستقیمی به این اتفاق رخ داده در گذشته نمی‌کند و دقیق هم معلوم نیست که فیلمساز تعمدا فهمیدن آن را به عهده تماشاگر گذاشته یا این عدم قطعیت هم بخشی از ایراد بزرگ فیلمنامه در شخصیت پردازی است.
اما چیزی که مشخص است و اتفاقا فیلم دوئت برآن تاکید دارد، اینست که سپیده هنوز از آن رابطه گذر نکرده و نتوانسته درون خود هضمش کند، حتی اگر در ظاهر بسیار خونسرد جلوه کند و با آرامش به حامد بابت مرگ پدرش و ازدواجش تبریک بگوید. همین که آنقدر پیگیر او بوده که از مرگ پدر و ازدواجش خبر داشته خود گویای همه‌چیز است.
همانطور که اشاره کردنش به اینکه دیگر ساز نمی‌زند و کلا موسیقی را کنار گذاشته هم همه‌چیز را عیان می‌کند. او هنوز به صدای موسیقی دونفره‌شان گوش می‌دهد و دیدن حامد کاملا بهمش می‌ریزد. فیلمساز هم حواسش هست که بعد از ملاقات او با حامد، سپیده را در کنار همسرش مسعود، تنها افتاده در قاب نشان دهد تا بر گسست عاطفی میان آن‌ها و خیال ناآرام سپیده تاکید کند، تاکیدی به‌جا در همان ابتدای کار، که موقعیت اولیه را به‌خوبی برای تماشاگر تفهیم می‌کند.
 
دوئت
هرچند فیلم با مینو همسر کنونی حامد که هدیه تهرانی نقشش را بازی می‌کند و خود حامد شروع می‌شود اما با سپیده و مسعود ادامه می‌یابد و برخلاف انتظار تماشاگر، دوئت بیش از آنکه درباره حامد و سپیده یا حامد و مینو باشد، درباره سپیده و مسعود است. در این میان مینو که زنی بالغ و دنیادیده به‌نظر می‌رسد، حکم کاتالیزور درام را دارد و حامد منفعل‌ترین و خنثی‌ترین کاراکتر فیلم است که انگار همه کارها و دغدغه‌هایش افتاده روی دوش دیگران.
 
پاشنه آشیل دوئت
 از این نظر شخصیت پردازی حامد از همه کاراکترهای دیگر ضعیف‌تر است. تماشاگر نه دقیقا چیزی از او می‌فهمد و نه می‌تواند درست بشناسدش. نه می‌داند چرا انقدر معذب است، نه اصرارش برای دیدن سپیده را درک می‌کند، نه محو شدنش از جریان دراماتیک داستان را بعد از آن قرار ساختگی. انگار کارگردان می‌خواسته او را معلق میان عشق قدیمی و فعلی زندگیش بگذارد تا در نهایت تصمیم او برای ماندن با یکی از این زنان تمام کننده ماجرا باشد اما حقیقتا در مدل کنونی پرداخت روایت حامد کم اهمیت‌ترین آدم داستان است و بعید است تصمیمش برای هیچ تماشاگری مهم و تعیین کننده باشد. این انفعال و پا درهوا بودن حامد بزرگترین پاشنه آشیل فیلمنامه دوئت است.
در سوی مقابل نکته جالب شخصیت پردازی که البته در حد یک ایده باقی می‌ماند و فراتر نمی‌رود، اختلاف عقیده و نوع نگاه مینو و مسعود به ماجرای عشق قدیمی همسرانشان است. مینو کسی است که حامد را به دیدار سپیده مجاب می‌کند، چرا که معتقد است او باید بتواند شرایطش را تغییر دهد و از این دوگانگی بیرون بیاید. او با رساندن حامد به سر قرار شروع کننده این ماجراست و این همان بلوغ خاص کاراکتر مینو است که در باقی شخصیت‌ها دیده نمی‌شود.
از طرف دیگر مینو دلش نمی‌خواهد در جریان جزییاتی که احتمالا برایش ناخوشایند هستند قرار بگیرد و علنا در نیمه پایانی دوئت به حامد تشر می‌زند که : «چرا فکر می‌کنی من باید همه چیو بدونم؟» او هرچند به دنبال حل کردن گیر و گرفت‌های گذشته حامد است، چراکه تاثیرش را در زندگی خودش و درگیری‌های منتقل کننده ذهنی حامد دیده، اما اصلا قصدش شخم زدن گذشته و زنده کردن خاطرات دردناک نیست.
 
دوئت
مسعود درست نقطه مقابل اوست. مردی که می‌افتد پی کشف حقایقی از گذشته که شاید حالا وقتی سپیده همسر اوست دیگر اهمیتی نداشته باشند اما ذهن مسعود را درگیر می‌کند. در نقطه مقابل مینو، او کسی است که اتفاقا دلش می‌خواهد همه‌چیز را بداند؛ مو به مو و جز به جز و بر همین اساس به دنبال حقیقت روانه می‌شود و تا از آن سردرنیاورد هم ول کن نخواهد بود. انگار که همیشه می‌دانسته چیزی در زندگی‌اش کم است یا دزدیده شده و حالا از همیشه به کشف خلا احساسی سپیده نزدیک‌تر است.
هرچند مسعود سمج است و برای کشف واقعیت دست به کارهای عجیبی می‌زند اما آدم سنت‌گرا یا متعصبی نیست. بلکه تنها تشنه دانستن حقیقت است. دوئت جزییاتی را به‌نمایش می‌گذارد تا نشان دهد که او متعصب نیست اما پرداخت بد و جاگذاری غلط این جزییات باعث می‌شوند که تماشاگر درباره مسعود به اشتباه بیفتد.
نقطه ضعف بزرگی که این ایده تقابل زیستی مسعود و مینو را اخته می‌کند، پرداخت روابط است. تماشاگر هیچ تصویر قابل پرداخت یا ارجاعی از روابط آدم‌ها نمی‌یابد. نه از رابطه گذشته سپیده و حامد، نه از رابطه مینو و حامد و نه سپیده و مسعود. تنها با روزمره آن‌ها مواجهه می‌شود و دقیق نمی‌داند در عمق هر رابطه چه می‌گذشته و حالا چه می‌گذرد. این‌ها شخصیت‌هایی بی‌شناسنامه با روابطی پا در هوا هستند. انگار کارگردان می‌خواسته از مدل روایی رایج با استفاده از فلاش بک و گریز زدن به گذشته یا انتقال اطلاعات در دیالوگ‌های کاراکترها پیروی نکند، اما به‌جای بسط مدل خلاقانه و نوآورانه خود، تنها این بخش مهم و پراهمیت داستان و شخصیت پردازی را حذف کرده و آدم‌ها و داستانی بی‌تاریخ و بی‌نام و نشان را به تصویر درآورده است.‌
خلاصه داستان:
 
سپیده ( نگار جواهریان ) پس از حضور در یک فروشگاه محصولات فرهنگی با دوستی قدیمی ( مرتضی فرشباف ) مواجه می شود و خاطراتی برای او زنده می شود که...
 
کارگردان :
 
نوید دانش: کارگردان جوان ایرانی که « دوئت » نخستین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شود.
 
نقد فیلم « دوئت »:
 
فیلم کوتاه « دوئت » سالها پیش توسط نوید دانش ساخته شد. فیلمی که در فستیوال های جهانی حضور یافت و می توان از آن به عنوان اثری موفق یاد کرد. در آن فیلم پژمان بازغی، پانته آ پناهی ها و آناهیتا افشار به ایفای نقش پرداخته بودند. حال نسخه بلند و سینمایی « دوئت » با بازیگران متفاوت ساخته شده است ( به جز پانته آ پناهی که در این فیلم حضور دارد و نقش فرد دیگری را ایفا کرده ). فیلمی که هیچ شباهتی به یک اثر بلند سینمایی ندارد و بهترین ظرفیت برای آن همان فیلم کوتاهی بود که اثری ستایش برانگیز بود.
 
زمانی که فیلمساز قصد ساخت یک اثر درام را دارد، می بایست پیش از هرچیز به روابط شخصیت ها با یکدیگر در کنار شخصیت پردازی اصولی بیندیشد. رویکردی که در فیلم « دوئت » به چشم نمی خورد و فیلم با انبوهی از علامت سوال های نابجا آغاز می شود که باعث شده ضرباهنگ فیلم به شدت کُند و خسته کننده باشد. ما در طول قصه با چیزی بیشتر از آنچه که در فیلم 24 دقیقه ای نوید دانش ساخته شده بود مواجه نیستیم. در اینجا هم بهانه دیدار دو یار قدیمی است که حالا هر دو ازدواج کرده اند و دیدار مجددشان منجر به زنده شدن خاطراتی می شود که برای هر دوی آنها و بالطبع، همسرانشان آزار دهنده است.
 
نقد فیلم دوئت
 
اما مشکل « دوئت » اینجاست که در فیلم شخصیتی ساخته نمی شود. سپیده با سکوت های بلند مدت و نگاه خیره به اطرافش، نه توان زنده نگه داشتن تعلیق را دارد و نه می تواند حرف مفیدی به تماشاگر بزند. مخاطب در طول تماشای فیلم متوجه نمی شود که رابطه او با حامد چگونه بوده؟ اینکه حامد از او به دلیل گذشته عذرخواهی می کند آیا دلیل مهمی داشته؟ چه چیز عامل جدایی این دو شده؟ آیا سپیده کماکان به حامد علاقه مند است؟ اگر نه، چرا با همسر خود صادق نیست؟ مجموعه رفتارهای عجیب سپیده نمی تواند این شخصیت را به درستی برای مخاطب تعریف کند و از این حیث، شخصیت سپیده برای تماشاگر گنگ است. ماجرای همسر سپیده نیز در نسخه بلند سینمایی به داستان اضافه شده است. همسری که به دنبال کشف حقیقت درباره سپیده است.
 
وضعیت همسر سپیده در فیلم به مراتب بغرنج تر است. همانطور که در طول قصه بیان می شود، سپیده در طول زندگی مشترک با همسرش رفتارهایی داشته که باعث شک و تردید مسعود به خوشحالی سپیده در طول زندگی مشترکشان شده است. با اینحال مسعود گویی به تازگی و به یکباره پس از سکوت سپیده در ماشین متوجه گذشته و احتمالا وجود فردی در زندگی اش شده است! حاصل این شک، رفت و آمدهای بی ثمر و مخفیانه به فروشگاه فرهنگی و محل کار حامد است بی آنکه دستاورد مهمی داشته باشد. در واقع می توان گفت بخش میانی فیلم کاملاً هدر رفته است و حضور خرده روایت های کاملا زائد، میانه داستان را به بدترین بخش فیلم تبدیل کرده است.
 
نقد فیلم دوئت
 
« دوئت » در فصل نهایی سعی می کند تا کمی موتور محرکه اش را به کار انداخته و جزئیات بیشتری در اختیار تماشاگر قرار دهد اما بلافاصله پس از شروع، به پایان می رسد! در سکانس پایانی ( خطر لو رفتن داستان ) زمانی که حامد به دنبال همسرش به منزل می رود، خانه ای را می بیند که آب در آن از دیوارهای پوسیده به داخل ریخته و خرابی به بار آورده است. کنایه از گذشته ای که به پایان نرسیده و حالا به زندگی کنونی افراد نیز صدمه وارد کرده است. شاید حضور حامد در کنار همسرش در سکانس پایانی نشان از شروعی دوباره برای آنها داشته باشد اما کارگردان قصه مسعود و سپیده را به حال خود رها می کند و هیچ نقطه پایانی برای آن در نظر نمی گیرد. قصه ای پر از حفره که حتی پایانی هم برای آن تصور نشده است!
 
« دوئت » در بخش بازیگری هم به توفیقی نرسیده است. از ظرفیت های حضور هدیه تهرانی در فیلم استفاده ای به عمل نیامده و او در فیلم ایفاگر نقشی بوده که برخلاف اغلب نقش آفرینی هایش، کوچکترین چالشی برای او به همراه نداشته است. بازی نگار جواهریان نیز معمولی است و فیلمنامه فرصتی برای درخشش در اختیار این بازیگر قرار نداده است. مرتضی فرشباف هم در « دوئت » اولین تجربه بازیگری اش را پشت سر گذاشته که  باید گفت این تجربه تا حد زیادی ناامید کننده است. علی مصفا هم همان همیشگی است!
 
نقد فیلم دوئت
 
« دوئت » کماکان به عنوان فیلم کوتاه اثری ارزشمند محسوب می شد اما نسخه بلند سینمایی هیچ مزیتی نسبت به فیلم کوتاه ندارد. فیلمنامه نسخه سینمایی پتانسیل بالایی برای کشش داستان ندارد و کماکان ظرفیت قصه همانی است که در فیلم کوتاه شاهد بودیم. به همین دلیل است که فیلم پس از دقایق ابتدایی از حرکت می ایستد و نمی تواند قصه طولانی تری را روایت کند چراکه فیلمسازش نمی دانسته که باید چه چیزی به قصه کوتاهش اضافه کند که توجه مخاطب سینما را هم به خود جلب نماید. باعث تعجب است اما حتی نسخه بلند سینمایی « دوئت » هم با حذف خرده روایت ها و سکوت های طولانی مدت و بی دلیل شخصیت ها، زمان مفیدش در حد و اندازه های همان فیلم کوتاه خواهد بود!
 
درباره نقد فیلم ,
نظرات (0) تاریخ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 زمان : 17:48 بازدید : 32 نویسنده : رویا
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش

اطلاعات کاربری
موضوعات
  • نقد فیلم

  • خبرها

    صفحات جداگانه
  • درباره ما
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 98
  • بازدید ماه : 298
  • بازدید سال : 1,129
  • بازدید کلی : 4,875