loading...

نقد فیلم

نقد فیلم Parasite - انگل فیلم Parasite «انگل»، معجون دیگرییست از ژانر‌های مختلف مثل درام، کمدی، جنایی و وحشت آن هم از کارگردانی که به خوبی بلد است ژانر‌ها را به خدمت جهان

نقد فیلم Parasite - انگل

فیلم Parasite «انگل»، معجون دیگرییست از ژانر‌های مختلف مثل درام، کمدی، جنایی و وحشت آن هم از کارگردانی که به خوبی بلد است ژانر‌ها را به خدمت جهان فیلمش در بیاورد.
 
 
رقص‌های مادری به نام کیم های جا در فیلم Mother، سر در گمی‌های کاراگاه پارک و کاراگاه سئو از یافتن حقیقت در فیلم Memories Of Murder، هیولایی نمادین و برخاسته از تاریخ سیاسی کره در فیلم The Host، قطاری آخر الزمانی و آینه نظام طبقاتی در فیلم Snowpiercer‌ و ابَر خوکی محصول سرمایه داری آمریکا که افسارش به دست دختر بچه کره‌ای در فیلم Okja می‌افتد، یادگاری‌های بر جای مانده از سینمای بونگ جونگ هو تا به امروز است. فیلمسازی که در دل تجربه‌های ژانری خود، به تعادل میان مخاطبان عام و خاص می‌رسد. دغدغه فرمی‌اش در ژانر از یک سو و نگرش‌های سیاسی‌اش از سوی دیگر او را جزو گروهی از فیلمسازان قرار می‌دهد که آثارشان سطوح مختلفی دارند. از مخاطبانی که در درجه اول سینما را به‌عنوان سرگرمی می‌بینند تا مخاطبانی که بخواهند بعد از هر بار دیدن به لایه‌های عمیق‌تر و جزییات بیشتری نسبت به جهان فیلم دست یابند، طیف تماشاگران فیلم‌های بونگ جونگ هو را شامل می‌شوند. از طرف دیگر او فیلمسازیست که سعی داشته همواره مولفه‌های خودش را داشته باشد. اگرچه تارانتینو او را اسپیلبرگ سینمای آسیا می‌داند، اما او اسپیلبرگیست که آثارش امضا هم دارند.
 
 
 
 دغدغه اختلاف طبقاتی، دغدغه زیر سلطه سیاست‌های آمریکا بودنِ کشورش، نمایش آدم‌هایی که مدام مجبورند برای مقاصدشان نقش بازی کنند یا به خشونت روی بیاورند، در بستر ژانر‌های مختلفی که بونگ جونگ هو تجربه می‌کند، امضای او محسوب می‌شوند. برای فیلم‌های او به سختی می‌شود ژانر مشخصی تعیین کرد. نه به قواعد کلیشه‌ای ژانر‌ها پایبند است و نه حتی محدود به یک ژانر در طول یک فیلم باقی می‌ماند. در وصف آخرین اثرش یعنی انگل می‌توان گفت که رسما به ژانری شخصی رسیده است. در فیلمی که شخصیت‌هایش ظاهری آرام اما عقده و خشونتی پنهان در دلشان دارند، تلفیق چندین ژانر مختلف به تناقض این حال و هوا کمک زیادی کرده است.
 
همچنین رفتن به قواعد ژانر کمک می‌کند که مخاطب دیگر درگیر با قواعد دنیای واقعی نشود و به منطق جهان فیلم روی بیاورد. در نگاه کلی می‌توانیم فیلم را یک کمدی سیاه بدانیم. در دل این مسیر از ژانر وحشت و جنایی هم گذر می‌کنیم. درنهایت با درامی تاثیر گذار رو‌به‌رو می‌شویم که در درجه اول هم سرگرم کننده است و هم جزییات زیادی را برای تماشای چندین باره دارد که کمک می‌کند که فیلم ابدا یکبار مصرف نباشد. با چنین طیفی از ژانر، طیف زیادی از مخاطبان هم می‌توانند از تازه‌ترین ساخته بونگ جونگ هو لذت ببرند. در ادامه با تحلیل بیشتر فیلم همراه شوید.
 
در ادامه جزییات فیلم فاش می‌شود
 
 
 
مهم‌ترین دلیلی که در نگاه اول موجب تحسین برانگیز بودن فیلم انگل می‌شود، نوع نگاهیست که بونگ جونگ هو به خانواده فقیرِ فیلمش دارد
 
مهم‌ترین دلیلی که در نگاه اول موجب تحسین برانگیز بودن فیلم انگل می‌شود، نوع نگاهیست که بونگ جونگ هو به خانواده فقیر فیلمش دارد. چیزی از جنس همان نگاهی که کورئیدا در فیلم دزدان فروشگاه (Shoplifters) داشت. به تصویر کشیدن آدم‌هایی که اگرچه در زیرزمین زندگی می‌کنند، اگرچه فقیرند و شغل درست و حسابی ندارند اما به هیچ عنوان آدم‌هایی از پیش باخته و نا امید نیستند. فیلمساز ذره‌ای سعی ندارد که بیش از اندازه فقیر بودن آن‌ها را به رخ بکشد و ما را به دل سوزندان برایشان وا دارد. دوربینش صرفا ناظر است و سعی دارد تنها موقعیت این خانواده را توصیف ‌کند. همان حرکت Track Down‌ ابتدایی و پایین آمدن از سطح خیابان، کافی است تا طبقه اجتماعی این خانواده را معرفی کند. پسر این خانواده یعنی کی وو به‌دنبال جاییست که آنتن وای فای داشته باشد. جایی که درواقع بتواند ارتباطش را با جهان بیرون برقرار کند و بخشی از آن باشد. خواهر او یعنی کی جونگ نیز او را در این جست‌وجو همراهی می‌کند و گویی یک روز عادی از زندگی خود را شروع کرده‌اند. حتی شاید در نگاه اول اصلا متوجه نشویم، مکانی که در آن به اینترنت دسترسی پیدا می‌کنند، دستشویی خانه‌شان است. چرا که با رفتاری که از خود نشان می‌دهند موجب می‌شوند که تمام توصیفات ارائه شده در حاشیه قرار بگیرد. موسیقی نیز از ابتدا ما را با حال و هوایی سرخوشانه نسبت به این خانواده فرو دست همراهی می‌کند.
 
فیلمساز به‌جای پرداخت مستقیم به شرایط آن‌ها، از استعاره بهره می‌گیرد. در سکانس ابتدایی، یکی از مهم‌ترین استعاره‌های فیلم به ما معرفی می‌شود. وقتی سوسکی از روی میز صبحانه رد می‌شود یا وقتی کیم کی تانگ، پدر خانواده (با بازی هنرپیشه محبوب سینمای کره سونگ کانگ هو) از اینکه پنجره را باز بگذارند استقبال می‌کند تا سم حشره کش وارد خانه شود، آیا خود اعضای خانواده به این موجودات تشبیه نشده‌اند؟ آن هم وقتی که در یک قاب، این سم وارد خانه می‌شود و چهره همه شان را همچون حشرات زائد محو می‌کند. اما واکنش تانگ باز هم موجب می‌شود که این صحنه نیز صرفا به نمایش وضعیت معیشتی بد آن‌ها تبدیل نشود. او درحالی‌که غرق در این بوی متعفن است، مصمم تلاش می‌کند تا روش‌ سریع‌تری برای تا زدن جعبه‌های پیتزا یاد بگیرد. (ضمن اینکه با ماجرای این بوی متعفن و حقارتی که پدر از این بو حس می‌کند در ادامه کار داریم) درواقع می‌توان گفت، فیلمساز شخصیت‌هایش را طوری پرداخته است که به ما اجازه ترحم کردن نمی‌دهند.
 
 
 
پرسشی اساسی که در فیلم به طعنه بیان می‌شود این است که چرا خانواده‌ای با چنین بهره هوشی، تا این اندازه فقیر هستند و جایشان در زیر زمین است؟
 
استعاره مسخ وار این افراد از سوسک یا حشره، در جای دیگری از فیلم هم خودش را نشان می‌دهد. جایی که بونگ جونگ هو کاملا به طراحی حرکات آن‌ها نیز فکر کرده است. در صحنه‌ای که تانگ به همراه پسر و دخترش زیر میز پنهان شده‌اند، تانگ آرام آرام از زیر میز می‌خزد تا به‌جای امن برسد. در این لحظه ناگهان چراغ روشن می‌شود و او همچون یک سوسک، بی حرکت کف زمین متوقف می‌ماند. این استعاره در عین غیر مستقیم بودن، پرداختی کوبنده از وضعیت طبقاتی این افراد است که همچون حشراتی در کلبه سرمایه‌داری رخنه کرده‌اند.
 
حال بونگ جونگ هو ضمن استعاره‌‌‌ای که از وضعیت تحقیر آمیز این افراد دارد، در مقابل، شخصیت پردازی ویژه‌‌تری را برای آن‌ها طراحی کرده است. هوش فراتر از انتظار و تا حدی اغراق شده خانواده تانگ در تقابل با سادگی خانواده پارک قرار گرفته است. این میزان هوش، هم به نفع پرداخت جذاب از خانواده‌ای فقیر است و هم این پرسش اساسی را به طعنه بیان می‌کند که خانواده‌ای با چنین بهره هوشی، چرا تا این اندازه فقیر هستند و جایشان در زیر زمین است؟ پاسخ به این سؤال می‌تواند یکی از دریچه‌های مهم ورود به فیلم باشد.
 
خانواده تانگ اگرچه توانایی‌های زیادی دارند اما تا لحظه ورود دوست کی وو، گویی استفاده‌ای از آن‌ها نمی‌برند. با پیشنهادی که از سوی کی وو می‌شود، اعضای این خانواده وارد جهانی می‌شوند که به تدریج هوش واقعی خود را به کار می‌گیرند. به‌خصوص وقتی که به‌سادگی طبقه مرفه‌تر پی می‌برند که از مطالعه ساده‌ترین مباحث غافل است، جایگاه واقعی خود را فراتر از این زیر زمین می‌یابند. حال وقت آن می‌رسد که به تمام رویا پردازی‌هایشان و نقشه‌هایی که کشیده‌اند رنگ و بویی از واقعیت ببخشند. در ادامه شاهد هستیم که برای تک تک کارهایشان سناریو می‌نویسند و مسیر رخنه کردن در طبقه بالا‌تر را مو به مو تمرین و بازی می‌کنند. اما باید دید تا کجا می‌توانند به این مسیر نفوذ ادامه دهند؟ آیا این خانواده درنهایت می‌تواند جایگاهی معادل با خانواده پارک داشته باشد؟
 
 
 
در فیلمی که شخصیت‌هایش ظاهری آرام اما عقده و خشونتی پنهان در دلشان دارند، تلفیق چندین ژانر مختلف به تناقض این حال و هوا کمک زیادی کرده است
 
برای پاسخ به این پرسش‌ها، در مقیاسی وسیع استعاره‌ای کلی‌تر را از فیلم برداشت می‌کنیم. اگر خانواده تانگ را مصداق خانواده‌ای در حال توسعه از جنس کشور کره جنوبی بدانیم و خانواده پارک را نظام سرمایه‌ داری حاکم شده از سوی آمریکا (در دوران پس از جنگ جهانی دوم) یا حتی خود آمریکا به‌عنوان ابر قدرت، همه چیز معنای عمیق‌تری می‌یابد. خانواده تانگ اعضای متحدی دارد. آن‌ها در این مسیر از تمام توانایی‌های گذشته خود بهره می‌گیرند تا جایگاه خانواده را ترفیع دهند. همچون مردم کره که همواره در رویای تبدیل شدن به یک ابر قدرت همچون آمریکا هستند. اما همواره حایلی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد این اتفاق رخ دهد. گویی میزان پیشرفت تا حد معینی تعریف شده است. طبقه ابر قدرت نمی‌گذارد که طبقه در حال توسعه به‌طور کامل جای او را بگیرد. سهم  مردم کره از سرمایه‌داری آمریکا، همچون سهم خانواده تانگ از خانه مرفه پارک است. رفتن از یک زیر زمین کوچک به یک زیر زمین بزرگ‌تر نهایتا با وای فای بهتر! ضمن اینکه بویی متفعن همواره پایین بودن طبقه آن‌ها را لو می‌دهد.
 
نکته جالب دیگر این است که همانگونه که دلیل فقیر بودن این خانواده و قرار گرفتنشان در این طبقه به‌طور واضحی روشن نیست، دلیل سقوطشان به طبقه پایین‌تر و پیشرفت نکردنشان نیز پاسخ شفافی ندارد. برای توصیف دقیق‌تر این گزاره شما را به یک صحنه مهم از فیلم ارجاع می‌دهم.
 
وقتی مادر خانواده تانگ، در زیر زمین با خدمتکاری که جایش را گرفته‌اند رو در رو می‌شود، با این فرضیه رو‌به‌رو می‌شویم که افراد طبقه پایین‌تر خودشان برای پیشرفت و تصاحب جایگاهی در دل طبقه مرفه، به جان هم می‌افتند و این درگیری هنوز به نبرد با طبقه بالا‌تر هم نرسیده است. حال روند صحنه به گونه‌ایست که در درجه اول این خانواده تانگ است که پیشتاز ماجراست اما بر اثر یک حادثه، ناگهان این روند تغییر می‌کند. این حادثه چیست؟ سقوط اتفاقی از پلکان! (پلکان خودش در جای جای فیلم نقشی اساسی دارد. در نیمه ابتدایی فیلم هرجا که پیشرفتی قرار است نصیب خانواده تانگ شود، آن‌ها را در حال بالا رفتن از پله‌ها و حتی شیب‌های رو به بالا می‌بینیم و در نقطه‌ای از فیلم که آن‌ها از خانه پارک فرار می‌کنند تا به استقبال خانه زیر زمینی‌شان بروند، تاکید بر پله‌هایی طولانی می‌شود که مدام از آن‌ها پایین می‌آیند و به‌نوعی با سرعتی زیاد به همان جایگاه واقعیشان باز می‌گردند.)
 
 
 
گویی درگیری دو خانواده خدمتکار، کنایه‌ایست از جنگ میان دو کره برای زیستن در سایه دوستی با آمریکا
 
 حال سقوط اتفاقی آن‌ها از پلکان، ضمن اینکه روند صحنه را کاملا دگرگون می‌کند، اتفاقی بودن آن مفهومی جالب در بردارد. درواقع می‌توان گفت دستی نامرئی خانواده تانگ را به طبقه پایین می‌اندازد و مانع از پیشرفت بیش از حد آن‌ها می‌شود. به همان میزان که به صورتی تصادفی ازطریق آشنایی با دوست کی وو به خانه‌ همچون بهشت خانواده پارک ورود کرده‌اند، به یک چشم بر هم زدنی نیز می‌توانند همه چیز را از دست بدهند.
 
حال وقتی که خانواده تانگ مزه زیست در بهشت سرمایه‌داری را زیر دهان خود حس کرده است، دیگر حاضر نیست به جایگاه پایین‌ترش برگردد. بنابراین وارد میدان جنگ با طبقه هم سنگ خود می‌شود. گویی جنگ دو خانواده خدمتکار، کنایه‌ایست از جنگ میان دو کره برای زیستن در سایه دوستی با آمریکا. خانواده تانگ همان‌طور که پیش‌تر گفته شد در نقش کره جنوبی و خانواده خدمتکار سابق در نقش کره شمالی به چشم می‌آیند. حتما این قاب زیبا را به یاد دارید که شوهرِ زنِ خدمتکار موبایلش را به سمت اعضای خانواده تانگ گرفته است. نیمی از قاب را این موبایل و نیم دیگر را چهار عضو تسلیم شده خانواده در بر گرفته‌اند. در یک دیالوگ کنایه آمیز، شوهر دکمه ارسال ویدئو را با دکمه بمب هسته‌ای کره شمالی مقایسه می‌کند. این قاب به زیبایی وضعیت سیاسی دو کره را هجو می‌کند.
 
 در ادامه بونگ جونگ هو به ریشه‌یابی عمیق‌تری از نبرد طبقاتی و همین طور سیر خشونت در تاریخ بشریت می‌پردازد. کافی است مصداق‌های این ریشه یابی خشونت را بررسی کنیم. سنگ ارزشمندی را که دوست کی وو برای آن‌ها هدیه آورده بود، در انتهای فیلم به سر خودش می‌خورد. این سنگ به‌نوعی می‌تواند استعاره از سنگ آغازینی باشد که به ماجرای معروف هابیل و قابیل (نخستین درگیری خشونت آمیز بشر) ربط پیدا می‌کند. تیر‌های سرخ پوستی و چادر پسربچه خانواده پارک، ما را به یاد نبرد تاریخی سرخ پوستان و مهاجران در آمریکا می‌اندازد. جایی که در انتها، تانگ که از شدت تحقیر شدنش به ستوه آمده، با شمایلی سرخ پوستی به یک سرمایه دار حمله می‌کند و او را می‌کُشد. فیلمساز به‌نوعی با این ریشه یابی تاریخی سعی دارد به ما القا کند که خشونت میان بشر (به‌خصوص میان طبقات جامعه و حکومت‌ها) همواره وجود داشته و تنها در جوامع امروزی شمایل آن تغییر یافته است و امروزه یک موبایل می‌تواند به‌عنوان یک اسلحه به کار رود.
 
 
 
نبردی که فیلمِ Burning لی چانگ دونگ در انتها آغازگر آن بود، در فیلم انگل بونگ جون هو، به یک جنگ آشکار آن هم در روشنی روز بدل شده است
 
صحنه پایانی همچنین به میدان جنگ نیز بی شباهت نیست. جایی که حتی مادر خانواده پارک ، آرایش مهمانی را به آرایش یک جنگ تشبیه می‌کند. یک جنگ تمام عیار میان قدرت‌ها و طبقات. نبردی که فیلم Burning لی چانگ دونگ در انتها آغازگر آن بود، در فیلم انگل بونگ جون هو، به یک جنگ آشکار آن هم در روشنی روز بدل شده است. بیراه نیست اگر بگوییم شباهت بصری این دو فیلم در جنس تصویرشان، خبر از دنبال کردن همین سرنخ دارد. اما در پایان فیلم Burning مشخص نمی‌شود که سرنوشت جونگ سو پس از نزاعش با یک سرمایه دار چه می‌شود؟ اما فیلم بونگ جونگ هو آینده این سرنوشت را توصیف می‌کند.
 
تانگ پس از کشتن پدر خانواده پارک، برای همیشه در زیر زمین خانه محبوس می‌شود. حتی باید قدردان پناه داده شدنش در این زیر زمین هم باشد. گویی بهای ازبین‌بردن یک ابر قدرت، تا ابد در سایه او محبوس شدن است. با این تفاسیر گویی هنوز هم مسیر خیالپردازی و نقشه کشیدن برای طبقه پایین‌تر جریان دارد. همواره امید تصاحب جایگاه خانواده پارک در دل کی وو باقی می‌ماند. عطشی که کی وو برای به دست آوردن این آرزو دارد، موجب می‌شود تا کد‌های مورس پدرش را هم ببیند. عطشی که خاصیتش این است که به جان کشور‌های در حال توسعه بیفتد و هیچ‌گاه سیرابشان نکند...
شاهکاری از کارگردان فیلم‌های «خاطرات قتل»، «برف‌شکن»، «میزبان» و «اوکجا»
موضوع هنر در هر فیلم بسیار سلیقه‌ای است و زمینه‌‌ای برای آن است که هر فیلم قابلیتی پیدا کند که برای همه کسانی که آن را می‌بینند، یک شاهکار تلقی شود. این روزها، اگر فیلمی را در ذهن خود نگه داشته باشیم که از مواد مشابه دیگر متمایز و متفاوت باشد، آن فیلم، فیلم «انگل» یا «پاراسایت» ساخته بونگ جون هو است. فیلمی که بهترین فیلم کن ۲۰۱۹ شد.
 
علیرغم جو اضطراب‌آوری که کارگردان فیلم «پاراسایت» قبل از پخش آن ایجاد کرد، فیلم «انگل» توانست جایزه بهترین فیلم جشنواره را بگیرد. او نامه‌ای نوشت و از مخاطبان درخواست کرد که بعد از اولین اکران این فیلم در جشنواره کن، داستان آن را لو ندهند. او همچنین در مصاحبه‌ای گفت، داستان این فیلم به شدت کره‌ای است و بهتر است مخاطبان عام درباره آن اظهارنظر بیجا نکنند. این فیلم، یک تجربه واقعی شگفت‌انگیز است و به راحتی می‌شود ادعا کرد که بهترین فیلم امسال است. ( فیلم «انگل» جایزه نخل طلایی را برده است.)
 
فیلیموباکس
طرفداران کارهای این فیلم‌ساز کره‌ای ( آثار او شامل «میزبان»، «خاطرات قتل» و اخیرا «برف‌شکن» و «اوکجا» است.) می توانند حدس بزنند که او در صندوقچه فیلم جدیدش چه دارد؛ این فیلم، حرکت سیالی بین حالت‎ها و ژانرهای مختلف دارد که باعث می شود در دسته بندی‌های موجود قرار نگیرد. در فیلم «انگل»، بونگ به غریزه حدس زدن داستان فیلم توسط مخاطب تسلط عجیبی پیدا کرده‌ است؛ درست در جایی که شما فکر می‌کنید کل ماجرای فیلم را حدس زده‌اید، همه پیش بینی‌های‌تان را در نیم ساعت اول فیلم به شما نشان می‌دهد و از آنجا به بعد، فیلم حداقل به دو ماهیت متمایز تقسیم می‌شود. این فیلم، برعکس هیولای فیلم «میزبان» نیست؛ هیولایی که مدام در حال رشد بود و هر بار که کسی را می‌کشت، شکلش تغییر می‌کرد.
 
دست مایه فیلم «پاراسایت» طبقه اجتماعی است. فیلم با این صحنه شروع می‌شود که خانواده کیم در حال تلاش برای پیدا کردن و متصل شدن به وای‌فای رایگان مغازه‌ای هستند که در آن اطراف است. آن‌ها می‌خواهند از وای‌فای رایگان استفاده کنند اما می‌بینند که برایش پسوردی گذاشته‌‎اند. Patriarch Ki-taek که Song Kang-ho نقش او را بازی می‌کند، به فرزندانش توصیه می‌کند که گوشی خود را بالاتر نگه دارند تا به وای‌فای وصل شوند و در همین حال، همسر او Chung-sook ( که Jang Hye-jin نقش او را بازی می‌کند) در حال جمع‌آوری تا زدن جعبه‌های پیتزاست. این کار تنها منبع درآمد این خانواده است. پولی که از این کار به دست می‌آید، حتی برای پرداخت شهریه مدرسه و هزینه تحصیل بچه‌ها هم کافی نیست، بچه‌ها Ki-woo (نقش او را Choi Woo-shik بازی می‌کند) و Ki-jung (نقش او را Park So-dam بازی می‌کند) هستند. آن‌ها فقط آنقدری پول دارند که بتوانند در آپارتمان خود که طبقه‌ای در زیر زمین است بمانند و وقتی که سم پاش‌ها برای مبارزه با جوندگان و آفات خانه‌های مجاور می‌آیند، پنجره خود را باز بگذارند تا از این پاکسازی و سمپاشی مجانی بهره‌مند شوند.
 
 
وضعیت آن‌ها به این شکل ادامه دارد تا وقتی که یکی از دوستان Ki-woo از او می‌خواهد که به‌عنوان معلم خصوصی دختر یک خانواده ثروتمند به جای دیگری سفر کند. اینجاست که زندگی روی دیگر خود را نشان می‌دهد و شانس به آن‌ها رو می‌کند. قبل از این که او آنجا را ترک کند، دوستش توصیه‌هایی در مورد شغلش می‌کند و او را به فضای محله خانواده پارک‌ می‌برد؛ جایی که ساکنان آن بیش از حد متمول و ثروتمندند. برخلاف آپارتمان‌ کوچک و تنگی که خانواده کیم در آن ساکن هستند، پارک‌ها در خانه‌ بسیار بزرگی زندگی می‌کنند که توسط معمار معروفی ساخته‌ شده است. یک سرایدار هم دارند (Lee Jung-Eun) که همه کارهایشان را انجام می‌دهد و همه نیازهای آن‌ها را تامین می کند.
 
Ki-woo که توانسته با مدارک دانشگاهی جعلی خود روی خانم پارک (که Cho Yeo-jeong نقش او را بازی می‌کند) تاثیر بگذارد و در او احساس خوبی ایجاد کند، خواهرش را هم وارد این تقلب و کلاهبرداری می‌کند و وقتی خانم پارک می‌گوید که پسر جوانش به یک معلم هنر جدید نیاز دارد، او خواهرش را معرفی می‌کند. دقیقا موضوع این است خانواده کیم راه کسب درآمد جدیدی پیدا کرده‌اند: خانواده پارک! با این حال، لطف این خانواده، اثرات دیگری هم دارد. جایگاه جدید آن‌ها در زندگی پارک‌ها، در جاهای دیگری هم جابجایی ایجاد می‌کند. هر گام اشتباهی که آن‌ها برمی‌دارند؛ مثل این است که یکی یکی آجرهای یک ساختمان را بیرون می‌کشند و کل بنا هر لحظه سست و سست‌تر می‌شود.
 
و این بیرون کشیدن آجرهای یک ساختمان، که به معنی لغزش و فروپاشی خانواده کیم است یادآور بازی برج چنگاست. (برج جنگا یک بازی است که بازیکنان به ترتیب یک بلوک را از برج بیرون می‌کشند و روی بقیه قرار می‌دهند.) تماشای لرزش برج جنگا هیجان انگیز است. چیزی که در این فیلم باعث شد که نه فقط یک‌بار، بلکه دو بار صدای کف زدن منتقدان را در هنگام نمایش این فیلم در کن بشنویم، حفظ تضاد بین کاراکترهایی است که از تعادل ظریفی بهره‌مندند. داستان‌سرایی فوق‌العاده بونگ در حدی است که به‌طور پیوسته در خون مخاطب آدرنالین خالص ترشح می‌شود و این حالت حداقل تا یک ساعت ادامه داشت.
 
 
زمانی که فیلم «انگل» تمام شد و گردوخاک خوابید، تاثیرات آن هنوز باقی مانده بود. این فیلم شاید به‌ناچار، اساسِ نابرابری‌های اجتماعی را به سمت یک تراژدی هولناک سوق داده است؛ لذتی که بونگ در این فیلم، با هنر فوق‌العاده‌اش و به شکلی ماهرانه همراه می‌آورد، مو را به تن هر مخاطبی راست می‌کند. فیلم چنان پرداخت شده که بیننده می‌تواند عمیقا ناامیدی کاراکترهای فیلم را حس کرده و به بهترین شکل درک کند.
 
اگر بخواهیم چیزی را در این فیلم به‌عنوان شاخصه و نقطه متمایز آن مطرح کنیم، باید درباره سبک اپرایی موسیقی یانگ جی ایل صحبت کنیم. برخلاف فیلم‌هایی در این ژانر که معمولا موسیقی آن تنش‌زاست، در این فیلم به‌جای موسیقی استرس‌آور، از نت‌های کلاسیکی استفاده شده که بیشتر آرامش ایجاد کند تا منجر به ایجاد تنش شود و این در حالی است که حرکت دوربین هم که به نرمی و در امتداد آن انجام می‌شود، به ایجاد حس آرامش کمک می‌کند. این اجراها بسیار فاخر و باشکوه هستند؛ به‌خصوص آن بخش‌هایی که توسط زنان اجرا شده است. کاراکترهای چو، لی و جانگ در سه طبقه اجتماعی مختلف‌ قرار دارند. تعاملات آن‌ها با یکدیگر، تفاوت‌هایشان و بازخورد جامعه نسبت به آن‌ها و عقیده چانگ سوک که می‌گوید «پول شما را زیبا می‌کند»، به‌اندازه کافی گویا و نشان‌دهنده ماهیت آن‌ها و درواقع خیلی واضح‌تر است از آنچه بین دو قطب مخالف فیلم، یعنی دو قطب فقیر و غنی فیلم که Ki-taek و آقای پارک (Lee Sun-kyun) نماینده آن دو هستند، در جریان است.
 
تنها تاسف ممکن درباره این فیلم، عنوان آن است. اسم فیلم در عین این‌که کاملا متناسب با موضوع است، اما یادآور ژانر علمی-تخیلی است که «انگل»، هیچ‌کدام از این موضوعات را در خود ندارد. این فیلم در همان رسته‌ای قرار دارد که فیلم‌های علمی‌تخیلی بونگ مثل «Host» و «Snowpiercer» قرار دارند؛ ولی در این فیلم به آینده سفر نمی‌کنیم و هیچ هیولایی هم سر از آب درنمی‌آورد (اشاره به فیلم‌های «گودزیلا» و «Pacific Rims» دارد)؛ چون این فیلم نیازی به آن المان‌ها ندارد. هیولاهای بونگ، همه انسان بوده‌اند و بی‌شک همه آن‌ها را دوست دارد و برای همین اسم این فیلم ، «انگل» یا «پاراسایت» گذاشته شد.
 
پی‌نوشت: فیلم «پاراسایت» توانست در اسکار ۲۰۲۰ برنده ۴ جایزه اصلی شود: اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اُرجینال و بهترین فیلم بین‌المللی.
معرفی فیلم| پاراسایت (انگل) شورشی علیه نابرابری طبقاتی
متن حاوی اسپویل است
فیلم انگل یا پارازایت یک فیلم خوب دیگر از کارگردان نام آشنای کره ای، بونگ جون هو است که اخیرا با فیلم های جذاب خودش مانند اوکجا توانسته است جایی در میان کارگردانان صاحب نام دنیا برای خودش دست و پا کند تا اندازه ای که او را اسپیلبرگ آسیا نام نهاده اند.
 
فیلم انگل نیز مانند فیلم اوکجا یک انگیزه را دنبال میکند و آن توجه به قشر محروم جامعه است البته اینبار با نگاهی دیگر به قضیه. در این فیلم ما شاهد خانواده ای هستیم که زندگی انگل واری دارند. در همان ابتدای فیلم توجه سنخیت این نام با محتوای فیلم می شوید جایی که پسر خانواده گوشی همراهش را برداشته و به دنبال آنتن وای فای می گردد. هنگامی که به پدرش می گوید که آنتن نداریم پدر به اون می گوید که بیشتر بگرد حتما پیدا می کنی و چنین نیز می شود. در نهایت پسر خانواده یک آنتن ضعیف پیدا می کند. آن هم در دستشویی. در همان اوایل فیلم شما متوجه کیفیت فیلم برداری و قدرت کارگردان در نشان دادن سوژه می شوید. جایی که شما تمام حواس خود را به افراد می دهید و هرگز متوجه نمی شوید که جایی که آنها در آن نشسته اند تا از آنتن استفاده کنند در واقع دستشویی است.
 
 
 
 
سپس فردی پیدا می شود و تکه سنگی همراه با یک خبر خوش به پسر خانواده می دهد. به او می گوید که باید برای تدریس زبان انگلیسی به خانه دختری برود. هم سنگ و هم دخترک مهم هستند چرا که پسر خانواده تصور می کند این سنگ و آن دختر باعث بهروزی و موفقیت وی خواهند شد اما هر دو بلای جان او شدند و او را تا نزدیکی مرگ بردند. در نهایت هنگامی که پسرک در انتهای فیلم سنگ را داخل رودخانه ای قرار می دهد بیننده متوجه می شود که این سنگ چندان تفاوتی با دیگر سنگ ها نداشته است.
 
در ادامه میبینیم که پسر خانواده، خواهرش را به عنوان معلم هنر به خانه خانواده پارک (Park) می برد. دختر خانواده که مشخصا از مابقی آنها باهوش تر است. (و این هوش زیاد در نهایت باعث کشته شدنش می شود چرا که در میان فقرا هیچ انسان باهوشی نباید وجود داشته باشد) با تحویل دادن اراجیفی به خانم پارک تقاضای پول بیشتری برای مشاوره هنری به فرزندش می کند. در اینجا متوجه می شویم که طبقه ی مرفه با تمام ثروتی که دارند با تمام رفاهی که دارند چقدر احمق اند و طبقه محروم با تمام محرومیت هایی که کشیده اند که چه توانایی بالقوه ای دارند که تنها نیاز است که آنها را بالفعل کنند. در ماجرای اخراج پیشخدمت قبلی، این قضیه به خوبی نمایان می شود. جایی که با یک سناریو از پیش تعیین شده، به خوبی حرکت بعدی خانم پارک را حدس می زنند و در نهایت موفق به انجام کاری می شوند که در ابتدا به نظر غیرممکن می آمد.
 
 
 
 
در باب توانایی های بالقوه این طبقه محروم که هیچگاه بالفعل نمی شود می توان به رانندگی پدر خانواده اشاره کرد. فیلم به خوبی نشان می دهد که فقر این افراد نه به خاطر نداشتن استعداد و یا ذات فقیر که فقط و فقط به خاطر خود فقر است. فقری که به شدت در جامعه نهادینه شده و کسی هیچ گاه نمی خواهد برای آن راه حلی ارائه کند.
 
در نهایت انگل ها به خانه وارد می شوند. اما در شبی که خانواده پارک برای جشن تولد فرزندشان به خارج از خانه رفته اند پیش خدمت قبلی وارد خانه شده و آنها را از رازی باخبر می کند که شاید عجیب به نظر بیاید. به مدت چندین سال، پیش خدمت قبلی شوهرش را در زیرزمین این خانه مخفی کرده بود. در اینجا بیننده متوجه می شود که زندگی انگل وار تا چه اندازه در این جامعه ریشه دوانده است. به شخصه تا پیش از مواجهه با این موضوع تصور می کردم پیشخدمت قبلی بیش از آنکه انگل باشد یک حیوان خانگی است. خصوصا با توجه به سکانسی که آقای پارک در ابتدا وارد خانه می شود و دوربین ابتدا سه سگ خانواده پارک را نشان می دهد و سپس پیشخدمت را که دارند به طرف آقای پارک می دوند. اما با متوجه شدن این موضوع میبینیم که تمام جامعه درگیر این زندگی انگلی شده است.
 
 
 
 
 
مواجهه پیشخدمت قبلی با خانواده نیز از مواجهه های جذاب و دیدنی است که می توان ان را با مواجهه دو کره مقایسه کرد. مقایسه ای که کارگردان نیز میخواست صورت بگیرد. هنگامی که دکمه ارسال ویدیو را به دکمه موشک های هسته ای تشبیه کرد. اگر فیلم های قبلی کارگردان را دیده باشید متوجه می شوید که این کارگردان تا چه حد مخالف اشغال نظامی کشورش توسط آمریکاست. به طوری که در فیلم میزبان صراحتا به نقد اشغالگری آمریکا پرداخته است. در اینجا نیز کارگردان به صورت کاملا هوشمندانه میخواهد نشان دهد که دعوای دو کره نه بر سر تصاحب پول و قدرت که تنها برای تصاحب آن زندگی انگل وار است. دو کره برای این نمی جنگند که جایگاه بهتر و آبرومندانه تری در دنیا کسب کنند برای این میجنگند تا کسی که پیروز شود زندگی انگل وار بهتری داشته باشد و با اجرای فرامین اربابش به این زندگی انگل وار ادامه دهد.
 
سپس خانواده پارک به خاطر باران شدید از مسافرت باز میگردند. در اینجا نیز طعنه ی سنگینی نهفته است بارانی که برای هر دو نقمت است. اما به دو شکل کاملا متفاوت. خانواده ی پارک برای این از باران متنفرند که مانع تفریحشان شده و خانواده ی دیگر برای این متنفرند که زندگیشان غرق در کثافت شده است و دیگر نمی توانند در همان زیر زمین نیز زندگی کنند. فردای آن روز خانم پارک خدا را شکر می کند که هوا چقدر تمیز و مناسب جشن شده است و خانواده دیگر تمام امیدهای خود را برباد رفته میبیند. این شکاف عمیق، مشکلی کاملا جهانی است. مشکلی است که همه جای دنیا با آن دست و پنجه نرم میکند برای همین فارغ از فرهنگ و جغرافیا می توان گفت تمام دنیا با آن سمپاتی خواهند داشت. این فیلم یکبار دیگر تلنگری بود به دنیایی که به سرعت رو به زوال می رود و افراد فقیر مدام در حال سرکوب شدن هستند.
 
 
 
 
 
در نهایت نیز این سرکوب از جایی سربر می آورد. جایی که پدر خانواده هنگامی که دخترش را غرق در خون میبیند و فرق پسرش را شکافته می یابد از شدت عصبانیت چاقویی در قلب آقای پارک، نماد سرمایه داری اجاره ای کره فرو می کند تا طغیان طبقه ی محروم علیه سرمایه داران را نشان دهد. اما نتیجه ی این طغیان چه می شود؟ خانواده پارک رفته و چند آلمانی خانه را خریداری می کنند. در اینجا نیز کارگردان به خوبی نشان میدهد نتیجه طغیان بر علیه نظم موجود نه فروپاشی نظام طبقاتی بلکه تغییر صاحبان طبقات با یکدیگر است.
 
فیلم پاراسایت نشان دهنده تغییر سریع پارادایم در دنیاست. دنیایی که زمانی جرات قدعلم کردن در مقابل ابرقدرت ها را نداشت و امروز به دنبال تغییر است. به دنبال تغییر به نفع مردم نه به نفع جامعه سرمایه دار. اگرچه این تغییر سخت است اما جوانه های امیدی است که در دل مردم و جوان ها ریشه دارد همانطور که پسر خانواده در رویاهایش زمانی را تصور میکند که خانه را خریده و پدرش را از آن زیر زمین نجات می دهد مردم کره و فقرای دنیا نیز زمانی را تصور میکنند که صاحب خانه شده اند و مردم خود را آزاد میبینند. زمانی که همه خوشحال اند و کسی دیگر ارباب دیگری نیست. زمانی که کسی برده نیست.
 
همچنین فیلم تلنگری به جامعه مصرف زده است. جامعه ای که فقرایش جا برای زندگی ندارند، غذای مناسب نمی خورند و همان را نیز با انواع حشرات سهیم اند اما گوشی هوشمند دارند. فیلم به خوبی نشان می دهد که چطور گوشی هوشمند از ملزومات اجتماع شده است و اگر کسی نداشته باشد محکوم به فناست.
 
 
 
 
 
در نهایت باید گفت این فیلم را می توان ساعت ها و حتی سالها تحلیل کرد و در موردش نوشت و خواند اما هیچگاه نمی توان به کُنه قضیه پی برد. نمی توان درد و رنج خانواده های فقیری را که صرفا به خاطر نظام نابرابر اجتماعی در بدبختی زندگی میکنند، درک کرد. و حسرت بیشتر در مورد کارگردان هاییست که انسانیت را فدای جایزه نکردند. اگر پارازایت جایزه اسکار را ببرد درس بزرگی خواهد بود به کسانی که در فیلم هایشان رویای آمریکایی را ترویج میکنند تا متوجه باشند که می توان بر ضد امپریالیسم نیز فیلم ساخت می توان از درد واقعی مردم نیز فیلم ساخت می توان از شکاف طبقاتی نیز فیلم ساخت بدون توهین به مردم خود. شما در فیلم هرگز حس ترحمی نسبت به خانواده فقیر ندارید. اگرچه کارگردان اجازه نمی دهد با آنها همزاد پنداری نیز بکنید. اما شما میتوانید حال و روز آنها را درک کنید و این سمپاتی آنقدر عمیق است که حتی ممکن است شما ارا از شدت غم به گریه بیندازد. اما هرگز ترحم نمیکنید. هرگز توهینی به این خانواده فقیر صورت نمیگیرد، آنها دروغ می گویند اما هرگز به خاطر این دروغ تحقیر نمی شوند. این خانواده با تمام فقرش شاد و مغرور است. در حالیکه کارگردانان ایرانی از تحقیر ایرانیان مشغول جمع کردن جوایز خارجی هستند. بگذریم گفتنی ها زیاد است اما گوش شنوا؟
 
درباره نقد فیلم ,
نظرات (0) تاریخ : سه شنبه 11 خرداد 1400 زمان : 21:04 بازدید : 80 نویسنده : رویا
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش

اطلاعات کاربری
موضوعات
  • نقد فیلم

  • خبرها

    صفحات جداگانه
  • درباره ما
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 304
  • بازدید سال : 1,135
  • بازدید کلی : 4,881