loading...

نقد فیلم

نقد فیلم های سینمایی روز ایران و جهان

نقد فیلم افسر و جاسوس An Officer and a Spy

شاید جذاب‌ترین دریچه برای ورود به فیلم جدید رومن پولانسکی یعنی An Officer and a Spy‌ «افسر و جاسوس»، این باشد که فیلم چه ارجاعاتی به سرگذشتِ خودِ فیلمساز می‌دهد؟
 
پیش از آنکه به بحث درباره فیلم وارد شویم، لازم است برخی از ویژگی‌ها و اتفاقات مهم زندگی رومن پولانسکی را با هم مرور کنیم. فراموش نکنید که او به‌عنوان یک یهودی، توانست با آوارگی‌های بسیار از چنگ نازی‌ها در زمان کودکی فرار کند. هرچند که در آن دوران، مادرش را در اردوگاه‌های کار اجباری از دست داد. یهودی بودنش هم بیشتر حکم یک برچسبِ روی پیشانی داشت که او را به دردسر انداخته بود. چیزی از جنس همان برچسبی که بر پیشانی دریفوس در فیلم «افسر و یک جاسوس» هم خورده است. وگرنه اصراری بر اعتقادات یهودی نه در خود پولانسکی می‌بینیم و نه در پرداخت کاراکتر فیلمش یعنی دریفوس.
 
 مسیر پر افت و خیر فیلمسازی‌اش را از زمان تحصیلش در مدرسه مشهور لودز تا رسیدن به فیلم درخشانش یعنی Rosemary’s Baby را طی کنیم، می‌رسیم به فاجعه کشته شدن همسر دومش یعنی شارون تیت. جایی که شارون تیتِ باردار در آمریکا، به دور از پولانسکی که مشغول ساخت یک فیلم در انگلستان بود، در آپارتمانش به دست چند تن از خانواده منسن‌ها کشته شد. قتلی که می‌گفتند با نیت اشتباه صورت گرفته است و قرار نبوده شارون تیت را بکشند. حال و هوایی چنین آدمی را تا پیش از اتفاقات بعدی در نظر داشته باشید تا  از این فاجعه هم عبور کنیم. این‌ها برای حق دادن به کارهای بعدی او گفته نمی‌شوند. بلکه برای ترسیم شِمای کلی گذشته او در ذهنمان و قضاوت‌های احتمالی که نسبت به او داریم لازمند.
 
می‌رسیم به جنجالی‌ترین اتفاق زندگی پولانسکی که تا به امروز سایه آن بر سرش سنگینی می‌کند. پرونده ارتباطش با یک دختر ۱۳ ساله به نام سامانتا. بخشی از مجازاتش را سپری کرده اما از سال ۱۹۷۷ که حس کرد قاضی پرونده می‌خواهد تعمدا در مسیر زندگی و کاری او سنگ اندازی کند، از آمریکا برای همیشه فرار کرد. این پرونده تا به امروز باز است. باید یک روز پولانسکی حاضر شود به کشور آمریکا برود و دادگاهی برایش تشکیل شود تا این پرونده تعیین تکلیف شود.
 
هم خودش خاطرات خود را در کتاب «رومن به روایت پولانسکی» به چاپ رسانیده و هم سامانتا جزییات رابطه‌اش با پولانسکی را در کتاب «آن دختر: زندگی در سایه رومن پولانسکی» آورده است. هر دو از نقطه نظر خود حرف‌هایشان را زده‌اند. رسانه‌ها نیز به اندازه کافی از این آب گل آلود ماهی گرفته‌اند. اما سؤال اینجا است که چرا پولانسکی در یک دادگاه حضور نمی‌یابد تا به این غائله پایان دهد؟ چرا تنها از همه می‌خواهد که او را ببخشند و این اتفاق را فراموش کنند؟ از چه چیز محکمه بیم دارد؟
 
تصمیم به ساخت فیلم «افسر و جاسوس» و پرداخت دوباره به یک رسواییِ بزرگِ واقعی در ارتش فرانسه در سال ۱۸۹۵، ما را نسبت روند زندگی خود پولانسکی هم کنجکاو می‌کند. روایت ماجرای یک نظامیِ یهودیِ بی‌گناه که هیچ یک از دادگاه‌ها نتوانستند جلوی محکومیتش را بگیرند. ما این داستان واقعی را شنیده‌ایم. از نتیجه آن هم با خبریم. پس جذابیت این فیلم به چیست؟ این را باید بگویم که این شکل از دغدغه و رمزگشایی برای یافتن حقیقت را پولانسکی قبلا در فیلم Chinatown «محله چینی‌ها» دنبال کرده است ولی فیلم جدیدش ابدا در حد و اندازه «محله چینی‌ها» نیست. اما برای جذاب بودنش دو دلیل را می‌توان برشمرد. یکی اینکه زوایه دید فیلم از منظر یک نظامی حاضر در خود آن سیستم است که معلم دریفوس هم بوده. پرداختن به این پرسش که وقتی یک نظامی از درون خود سیستم از یک بی‌عدالتی با خبر می‌شود باید چه بهایی را برای اثباتش بپردازد، نقطه نظر تازه‌ای برای این داستان واقعی به حساب می‌آید.
 
دوم اینکه، فیلمسازی درباره به جریان انداختن دوباره پرونده دریفوس و برگزاری مجدد محکمه برایش، فیلم ساخته که خودش از به جریان انداخته شدن دوباره پرونده‌اش می‌ترسد. از اینکه در محکمه حضور پیدا کند سر باز می‌زند. این در نگاه اول یک تناقض عجیب است اما پولانسکی در پرداخت شکل گیری دادگاه و فضای حاکم بر آن حرف‌هایی دارد. حرف‌هایی که شاید بتوان قدری به ذهنیتش نزدیک شد که چرا او دادگاه را لزوما محلی برای برقراری عدالت نمی‌بیند. برای اثبات این حرفش نیز تمام دادگاه‌های دریفوس را به تصویر کشیده است تا ببینیم که در هیچ یک از آن‌ها حق به حق‌دار نمی‌رسد. عوامل زیادی هم در این ماجرا سنگ اندازی می‌کنند که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت. حال که متوجه ارتباط این فیلم با سرگذشت خود پولانسکی شدید در ادامه با جزییات بیشتری فیلم را بررسی می‌کنیم.
 
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش می‌شود
 
پلان اول فیلم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. رجوع به تاریخ. در پیشگاه خیل عظیم نظامیانی که به صف ایستاده‌اند، خبرنگارانی که عکس می‌گیرند و افسران عالی رتبه‌ای که در به سرانجام رسیدن این مراسم نقش داشته‌اند، افسری که می‌دانیم بی‌گناه است در مقابل همه خلع درجه می‌شود. در اذهان عمومی از او یک خائن ساخته می‌شود. در میان این جمعیت حتی یک نفر هم نیست که به این حکم شک داشته باشد. طبیعتا مردم عادی، همان چیزی را باور خواهند کرد که ازطریق مطبوعات بیرون بیاید. حال اگر کسی بخواهد این ذهنیت را تغییر دهد باید دربرابر این جمعیت عظیم بایستد. غلبه وزنِ ساختمان‌ها بر نظامیان در توازن قاب، آسمان ابر آلود و رنگ بندی سرد، به خوبی ما را از حس و حال خفقان زده این رویداد آگاه می‌کنند. بگذارید همین‌جا شما را به تیتراژ پایانی فیلم ارجاع بدهم. تیتراژ با چه تصویری عجین شده است؟ شمشیر، لباس و درجات دریفوس که در صحنه ابتدایی فیلم دیده‌ایم که آن‌ها را از تن او کنده‌اند. نام رومن پولانسکی به‌عنوان کارگردان فیلم هم بر همین تصویر حک می‌شود. تصویری که از او در اذهان عمومی ساخته شده چیزی از جنس همین اعتبار بر زمین افتاده دریفوس است. این را وقتی برای بار دوم به تماشای فیلم بنشینیم بهتر درک می‌کنیم.
 
حال کاراکتر نظامی فیلم که نماینده کسانی است که در جستجوی حقیقت و برقراری عدالت هستند چه ویژگی‌هایی دارد؟ طبیعتا برای ما که از فرجام این داستان واقعی آگاه هستیم، پرداخت مسیری که برای یافتن حقیقت طراحی شده است، مهم‌ترین دلیل تماشای فیلم است.
 
افسر پیکار (با بازی ژان دوژاردن ) به‌گفته خودش در یک دیالوگ مهم، در ماجرای محکومیت دریفوس، یک ناظر بوده است. اما از زمانی‌که ریاست بخش آمار را به عهده می‌گیرد، وارد جزییات روند افشاگری می‌شود و دیگر از حکم یک ناظر به یک مداخله گر بدل می‌شود. همان کاری که از او هنگام محکومیت دریفوس، انتظار می‌رفت انجام دهد. مشخص نیست آیا یهودی بودن دریفوس، در ذهن پیکار هم موجب بدبینی شده است یا نه؟ اما هرچه که هست، پیکار تا پیش از آن، زیاد سعی نمی‌کرده که اقداماتش چیزی خلاف جریان فکری ارتش باشد.
 
پیکار همچنین رابطه‌ای با کاراکتری به نام پولین مونیه (با بازی امانوئل سنیه) دارد که درواقع یکی از مشکلات مهم فیلم است. این رابطه می‌توانست در حکم یک داستان فرعی موفق، تنوعی به مسیر اصلی ببخشد. تمام تمرکز فیلم بر مسیر کشف حقیقت و اثبات بی‌گناهی دریفوس است و یک داستان فرعی می‌توانست برای لحظاتی تمرکز ما را از این قصه به قصه متنوع دیگری جلب کند.
 
همینطور انتظار می‌رفت که رابطه پیکار و مونیه، ابعاد تازه‌ای از شخصیت آن دو (به‌خصوص پیکار) را به ما نشان دهد. اما تنها به این پرداخت باید بسنده کنیم که این افسر را پاک و معصوم ندانیم و این رابطه، قدری او را خاکستری جلوه دهد. ضمن اینکه فردی که خودش در یک خیانت شریک شده است، در متهم شدن یک افسر نظامی به خیانت علیه ارتش، شریک بوده است. اما فقط در همین گزاره. این اتفاق در پرداخت شخصیت عمقی نمی‌یابد. در چندین ملاقات پیکار و مونیه هم چیزی فراتر از ملاقات اول اتفاق نمی‌افتد.
 
اولین ورود پیکار به ساختمان آمار و اطلاعات، بسیاری از کنایه‌ها را روشن می‌کند. فضا سازی مخوف از جایی که به‌راحتی می‌تواند فردی را خائن جلوه دهد. نورپردازی کم مایه، دیالوگ‌هایی که از بوی فاضلاب در آن محل خبر می‌دهند و پنجره اتاق پیکار که باز نمی‌شود، همگی فضای خفقان آن ساختمان و اتفاقاتی که می‌افتد را جلوه می‌دهند (البته این را هم باید گفت که از پولانسکی انتظارات بیشتری داریم برای فضاسازی. این شکل از استعاره‌ها را کیست که نداند!). مهم‌ترین چیزی که پیکار دستگیرش می‌شود این است که برای اطلاعات محرمانه هیچ ارزشی قائل نیستند. طبیعیت در چنین فضایی که افسر هانری مدارک محرمانه را به خانه می‌برد، هرگونه دستکاری و اتهام زدنی دور از ذهن نیست. پیکار باید برای یافتن حقیقت، در فضایی خارج از آن ساختمان عمل کند.
 
مرور دادگاه‌ها اولین‌بار کی آغاز می‌شود؟ پس از اینکه به پیکار ثابت می‌شود که دستخطی که به‌عنوان یک دستاورد مهم بر دیوار قاب گرفته شده است، مدرکی برای اثبات بیگناهی دریفوس است. مرور دادگاه‌ها برای آن است که ببینیم، پیکار چگونه با وجود حضورش در آن محل، سر سوزنی به روند محکوم شدن دریفوس شک نکرده است. آن همه آدم در آن دادگاه حضور دارند اما با صحبت‌های یک کارشناس تشخیص خط قانع می‌شوند. درحالی‌که این کارشناس چه این دستخط برای دریفوس باشد و چه نباشد، دلایل خود را برای محکوم کردن او دارد. پولانسکی با مرور این رویداد به ما نشان می‌دهد که چگونه تنها ازطریق یک پاکت که روی آن حرف D نوشته شده است، خیلی ساده دریفوس را محکوم کرده‌اند. مدارکی ساختگی که حتی خود دریفوس و وکیلش حق دیدن آن را نداشتند. به همین راحتی حقیقت می‌تواند کتمان شود و دیگران تابع دستورها ارتش باشند و آن را اعلام کنند.
 
از جایی که پیکار متوجه می‌شود که ارتش قصد ندارد اشتباهش را نادیده بگیرد، انتظار داریم روند اتفاقات پیش رو اوج گیرد و عرصه روزبه‌روز بر پیکار تنگ‌تر شود. اما در شکل کارگردانی پولانسکی آنقدر این تاکیدات و جزییات را نمی‌بینیم. از بسیاری از آن‌ها عبور می‌کند و تنها با یک گذر زمان ما را متوجه تغییرات شرایط برای پیکار می‌کند. به‌نوعی فیلم در بسیاری مواقع صرفا به بازگو کردن وقایع تاریخی بدون هیچ پرداخت یا نقطه نظر ویژه‌ای می‌پردازد. (کافی است به پیچش‌های داستانی و روند افشای فیلمنامه محله چینی‌ها فکر کنید تا متوجه منظور من بشوید).
 
اما در انتها دوباره می‌رسیم به دادگاه. یکبار در دادگاه، دریفوس به اشتباه محکوم شده است. حال با وجود اینکه بسیاری از شواهد نشان می‌دهد که او بی‌گناه است، باز هم در روند دادگاهی، دریفوس تبرئه نمی‌شود. کنایه فیلم بیشتر به همین مسئله اشاره دارد که گویی تا زمانی‌که عواملی باشند که نخواهند حقیقت بازگو شود، دادگاه‌ها بی‌فایده‌اند. نفوذ ارتش به‌عنوان یک جایگاه برتر حکومت، درکنار رسانه برای جهت دهی افکار عمومی، عواملی هستند که مانع از دستیابی به حقیقت در دادگاه‌های دریفوس می‌شوند. به موقعیتِ دوربینِ پولانسکی برای لحظه ورود هریک از نظامیان به دادگاه نگاه کنید. فیگور گرفتن آن نظامی در مقابل مردم و خبرنگاران و همینطور هیاهوی‌های بی‌پایه و اساس در محیط دادگاه، بیش از هرچیز بر فضای روانی داوران تاثیر می‌گذارد. بیراه نیست که بگوییم فضای دادگاه را بیشتر شبیه یک سیرک می‌بینیم.
 
پولانسکی، فرجام این پرونده و آزاد شدن دریفوس را با نوشته‌های روی تصویر اعلام می‌کند. غریبانه از آن عبور می‌کند و تنها به یک ملاقات نهایی می‌رسد. برخلاف فیلم «محله چینی‌ها»، عدالت در پایان این ماجرا برقرار می‌شود و دریفوس درنهایت بی‌گناهی‌اش به همه اثبات می‌شود. اما یک پرسش مهم برجای می‌ماند. چه کسی بهای عمر از دست رفته دریفوس را پرداخت می‌کند؟
 
آیا این زمان از دست رفته، این دوران زندگی پرحاشیه، قابل بازگشت است؟ درحالی‌که پیکار با وجود آنکه به مقام وزیری رسیده است، این زمان از دست رفته را حتی با اعطای یک درجه مناسب که لایق دریفوس باشد جبران نمی‌کند. مهم نیست که به چه دلیل پیکار این کار را انجام نمی‌دهد( از سر قانونمندی یا از سر اینکه بعد از رسیدن به قدرت او هم شبیه به قبلی‌ها شده است). این مهم است که یک اتهام ناروا و دامن زدن رسانه به آن، می‌تواند زندگی یک فرد را برای سال‌ها تباه کند. بهای عمر از دست رفته قابل جبران نیست.
 
 می‌توانیم پولانسکی را به‌دلیل عدم حضورش در دادگاه و پایان ندادن به پرونده‌اش نکوهش کنیم، اما نمی‌توانیم برای سال‌های زیادی که در رسانه‌ها مورد آزار و اذیت قرار گرفته و در بسیاری از مواقع شاید به ناروا آبرویش ریخته شده است، بهایی تعیین کنیم. آزار رسانه و قربانی کردنش، قابل جبران نیست. بهایش، سال‌هاییست که از به دور از آرامش از بین رفته است.
 
خطر لو رفتن داستان
هیچ کس نمی‌تواند به زیبایی و تاثیرگذاری رومن پولانسکی داستان معروف “ماجرای دریفوس” را روایت کند. اتفاقی مهم که نقطه عطفی در جامعه فرانسه بود و نگاه جامعه به ارتش و دید یهودستیزی حاکم در آن را تغییر داد. “ماجرای دریفوس” داستانی با‌ارزش و پندآموز است و پولانسکی با فیلم‌نامه‌ نوشته رابرت هریس (نوشته فیلم «سایه‌نویس») و با نقش‌آفرینی ژان دوژاردن (ستاره فیلم «آرتیست») این داستان را به بهترین شکل در افسر و جاسوس An Officer and a Spy به تصویر کشیده است. با این‌وجود اثر نهایی، آن‌ گرما و روح همیشگی کارهای او را ندارد، البته شاید دلیل آن ذات رسمی و نظامی داستان است.
 
این ساخته پولانسکی، جدیدترین اثر او در یک جشنواره بین‌المللی مهم، پس از فیلم سال ۲۰۱۳ او ونوس در پوست خز است که در جشنواره کن اکران شد. البته انتخاب این فیلم در بخش رقابت جشنواره ونیز اتفاق بی‌دردسری نبوده است. لوکرچیا مارتل، سرپرست داوران این جشنواره اعلام کرد که این فیلم را تماشا خواهد کرد اما در مراسم افتتاحیه آن حضور نخواهد داشت تا ناخواسته توهینی به قربانیان آزارهای جنسی نکرده باشد.
 
پولانسکی در نشست خبری فیلم افسر و جاسوس اشاره‌ای غیرمستقیم به ماجرای اتهام وارد شده به او در مورد تجاوز به دختر ۱۳ ساله‌ای در سال ۱۹۷۷، کرد:” خود من با بسیاری از عواقب نسبت‌ دادن عملی که مرتکب آن نشده‌ای، آشنا هستم.” این‌که گذشته این کارگردان تا چه حدی ممکن است بر موفقیت فیلمش تاثیر بگذارد قابل پیش‌بینی نیست.
در سال ۱۸۹۵، کاپیتان یهودی جوان ارتش به نام آلفرد دریفوس به جرم جاسوسی بازداشت شد. او از مقامش کنار گذاشته شد و در جزیره دویل زندانی شد. اما افراد زیادی بودند که به بی‌گناهی او باور داشتند. این حرکت ضد‌یهودی باعث ایجاد آشوب در فرانسه شد و این کشور را تا مرز جنگ داخلی پیش برد. مهم نیست که مخاطب برای اولین‌بار این داستان را می‌شنود و یا این فیلم یادآوری‌ای برای مخاطبین مسن‌تر است، این داستان یک واقعه تاریخی مهم است که ارزش روایت شدن را دارد.
داستان از نگاه سرهنگ دوم جورجس پیکارت (با بازی ژان دوژاردن) نقل می‌شود که در دادگاه دریفوس حضور داشت.
حتی وقتی ارتش با تحقیر او از مقامش ازل می‌کند، دریفوس (با بازی لویی گارل) یک‌صدا بی‌گناهی خود را فریاد می‌زند.
پس از این اتفاق پیکارت جوان، که در مدرسه نظامی یکی از معلمان دریفوس بود، به مقام رییس سرویس مخفی می‌رسد و سرنوشت، آن دو را بار دیگر در کنار هم قرار می‌دهد. او مدیریت یک ساختمان قدیمی را برعهده می‌گیرد که بوی فاضلاب می‌دهد و پنجره‌هایش به درستی باز نمی‌شوند. کارمندان این ساختمان نیز به سردی محیطش هستند. همکار سابق او، افسر هنری (با بازی گرگوری گادبوا) از همان ابتدا در حال کشیدن نقشه‌ای برای دسترسی به اطلاعات سری و مهم است.
در همان ابتدای کار پیکارت با یک پرونده جاسوسی مواجه می‌شود: فردی به نام استرازی بخشی از اسرار مهم را به یک افسر ایتالیایی، که رابطه عاشقانه‌ای با او دارد، داده است. از این‌جا داستان وارد حال‌وهوای کارآگاهی می‌شود و پیکارت در پی یافتن حقیقت می‌گردد.
 
او برای ملاقات با یک شاهد به یک سالن موسیقی می‌رود، نامه‌های سری را در یک کلیسا تحویل می‌گیرد و حتی فردی را برای تعقیب استرازی استخدام می‌کند.
 
نقطه سرنوشت‌ساز داستان مخاطب را غافل‌گیر می‌کند. پیکارت در حین بررسی نامه‌های استرازی، نامه‌ای را می‌بیند که شباهتی به نامه‌ای دارد که یکی از مدارک اصلی در متهم کردن دریفوس بود. در اینجاست که پیکارت متوجه می‌شود همه اتهامات متوجه استرازی است و دریفوس بی‌گناه است.
این افسر جوان که وجدان پاکی دارد، این موضوع را به اطلاع تمام افسران بالا دست خود می‌رساند. اما جواب همه یک چیز است: “بهتر است این موضوع را ادامه ندهی”. حکم دریفوس صادر شده است و ارتش نمی‌تواند به اشتباه خود اقرار کند. این حرف به این معناست که برای پیچیده‌تر نشدن اوضاع استرازی باید آزاد شود.
پیکارت وقتی این بی‌عدالتی را می‌بیند دیگر نمی‌تواند ساکت باشد. دوژاردن با بازی زیبای خود احساسات بیننده را درگیر می‌کند و در تمام مدت فیلم مخاطب کاملا طرف اوست.
 
او با به خطر انداختن موقعیت خود، ملاقات سری با طرفداران دریفوس برگزار می‌کند. در این جلسه رمان‌نویس معروف امیلی زولا، نخست‌وزیر آینده فرانسه ژرژ کلمانسو و ویراستار روزنامه Aurora حضور دارند. بعدتر وقتی پیکارت به زندان می‌افتد، خیابان‌های پاریس پر از مقاله معروف زولا با عنوان J’Accuse (متهم می‌کنم) می‌شود. او در این مقاله تمام مدارکی که پیکارت در مورد بی‌گناهی دریفوس جمع‌آوری کرده بود را منتشر می‌کند و در کنار آن به لاپوشانی ارتش فرانسه اشاره می‌کند. اما این اتفاق مهم پایان فیلم نیست، بلکه ماجراها و اتفاقات زیاد دیگری در راه است.
 
 
 
بازیگران زیادی در فیلم افسر و جاسوس نقش‌آفرینی کرده‌اند که از بین آن‌ها می‌توان به امانوئل سینه در نقش معشوقه پیکارت اشاره کرد. با این‌که رابطه عاطفی آن‌ها مرکز داستان فیلم نیست، اما این رابطه نشان‌دهنده این است که پیکارت مردی است که شغلش را اولویت زندگیش قرار داده است. متیو آمالریک نیز در نقش خط‌شناسی که به گناهکاری دریفوس رای می‌دهد، در این فیلم حضور دارد.
 
گارل نقش مرموز‌ترین شخصیت داستان را بازی می‌کند، این سرهنگ یهودی شجاعتش را در دفاع از بی‌گناهی خود ثابت می‌کند و تا وقتی که بی‌گناهیش ثابت نشده است نمی‌میرد. با این‌حال لحظه رویارویی پیکارت و دریفوس یک پایان شاد نیست، بلکه ملاقات دوباره دو انسان اخلاق‌گرا و با‌وجدان است. این فیلم پایانی احساسی ندارد و تنها این حس آرامش را به مخاطب منتقل می‌کند که بالاخره عدالت برقرار شده است.
 
یکی از نقاط قوت افسر و جاسوس، بخش فنی آن است که بیننده را به ٰآرامی از سالن موسیقی و کافه‌ای پر از رنگ و موسیقی به خیابان‌های سرد و تاریک می‌برد. فیلمبردار پاوئو ادلمن، همراه همیشگی پولانسکی، به همراه طراح تولید، جین رابیس، حال و هوای تاثیرگذاری را در تک‌تک صحنه‌های فیلم به تصویر کشیده‌اند. تصاویر خیابان‌های پاریس با موسیقی زیبای الکساندر دسپلا کامل شده است.
این مطلب از نوشته دبورا یانگ در سایت هالیوود ریپورتر گرفته شده است.
 
تاثیر پذیری بالای پولانسکی از فیلم «تشریفات ساده» ساخته جوزپه تورناتوره که اتفاقا در آن فیلم نقش آفرینی خوبی داشته است باعث می شود تا هنگامه ایدئولوژی وی بر محدوده داستان نمایان گردد . شباهت فرماتیک عجیب «تشریفات ساده» و «شاهزاده و مرگ» این پیام را به مخاطب محاوره می کند که فرم همواره حاصل یک تقلب است که از اطراف آدمی گرفته می شود .
 
 
 
 
صفحه فیلم
 
دنبال کردن نویسنده
 
 
 
  
 
افسر و جاسوس فیلم جدید رومن پولانسکی ذاتا اثری کنجکاو برای رسیدن به حقیقت عدالت است که تا حدود زیادی از عهده آن برآمده . قبل از اینکه به خود اثر بپردازم ترجیح می دهم کمی درباره رومن پولانسکی و خواستگاه سینمایی او صحبت کنم . پولانسکی همواره جاسوس مابانه پشت دوربین قرار می گیرد و آن چه میان حوادث و شخصیت رخ می دهد را واکاوی می کند ؛ اما در اثر اخیر خود «افسر و جاسوس» مانند یک افسر از خواستگاه سیاسی خود دفاع می کند بدون آنکه نسبت به آن وفاداری نشان دهد . 
 
*کارگردان 
 
تاثیر پذیری بالای پولانسکی از فیلم «تشریفات ساده» ساخته جوزپه تورناتوره که اتفاقا در آن فیلم نقش آفرینی خوبی داشته است باعث می شود تا هنگامه ایدئولوژی وی بر محدوده داستان نمایان گردد . شباهت فرماتیک عجیب «تشریفات ساده» و «شاهزاده و مرگ» این پیام را به مخاطب محاوره می کند که فرم همواره حاصل یک تقلب است که از اطراف آدمی گرفته می شود . در فیلم «افسر و جاسوس» فرم مشخصا نقش پیشین خود را بازی نمی کند اما جزئیاتی را بهره برداری کرده که به عنوان پایه سینمای تورناتوره در «تشریفات ساده» شناخته می شود . از سوی دیگر می توان تاثیر «بیگانه» آلبر کامو را در اکثر فرمت های سینمایی پولانسکی مشاهده کرد . شخصیت هایی که حاضر به سرپوش گذاشتن بر حقایق احساسی خود نمی شوند ؛ نمونه اخیر آن را می توان در داستان استنادی «افسر و جاسوس» یافت . افسر به کادر یهودی از احساسات منفی خود نسبت به این نژاد می گوید اما در برابر ناعدالتی بر علیه او می ایستد . این تضاد در روان موجودی به نام انسان دستمایه ای شده برای هنرنمایی انسان دوستانه رومن پولانسکی و سائقه اجتماعی وی . به همین دلیل پولانسکی دست خطی شبیه به آلبر کامو و جوزپه توناتوره داره ، حتی هنگامی که «بچه روزماری» را می سازد . 
 
*میزان سن 
 
نیروی بالای سینمایی «افسر و جاسوس» در میزان سن آن خلاصه شده است . بارها در یادداشت های سینمایی خود به این نکته اشاره کرده ام که فرم تنها در میزان سن به وجود می آید . فارق از شباهت های موجود در فرم سینمایی این اثر پولانسکی نسبت درستی با اثر خود برقرار کرده است . در «پیانیست» نیز هنگامی که از نژاد یهودیت دفاع می کند به تاریخ و سینما متعهد است و تنها این ویژگی است که مخاطب را به آثار یک هنرمند علاقه مند خواهد کرد . هنرمندی که به آنچه تولید می کند تسلط و تعهد کامل دارد . میزان سن در آخرین ساخته پولانسکی جغرافیا و تاریخ را به خوبی نمایش می دهد از همه مهمتر آنکه این فرم سینمایی به تحقق باور های موجود در اثر ختم خواهد شد . این داستان که فردی در برابر ناعدالتی می ایستد بارها شنیده شده است و مشخصا این نوع که افسری چالش های نظام خدمتی خود را نمایان کند اما آنچه مخاطب را برای دوباره شنیدن این داستان ترغیب خواهد کرد میزان سن و جغرافیای متفاوت داستان است . اتهام درفوس و شباهت دست خط او با استراتزی اتفاق خارق العاده داستانی نیست اما نگاه افسری که علنا نژاد او را ترد می کند به این ماجرا یک واقعه خارق العاده است . از سوی دیگر زاویه دید کارگردان برای چنین واقعه ای تعلیق برانگیز است . چرا که فیلم ساز آثاری مانند «پیانیست» و «مستاجر» را در کارنامه دارد . فرم پولانسکی همواره در میزان سن نمایان می شود و به خوبی آن چه از «تشریفات ساده» درس گرفته را در همه آثارش رعایت می کند . 
 
*داستان 
 
واقعیت سینمای «افسر و جاسوس» تلخی بی پایانی است که برای حفظ ارزش های نژادی و دینی همواره در نظام های مختلف دیده می شود . ابتدای این فیلم با نوشتاری به بهره گیری فیلمنامه از واقعیت های تاریخی اشاره می شود و مخاطب را مجبور به کنجکاوی تاریخی در برابر یهودیان خواهد کرد . حتی سکانس ابتدایی فیلم که خلع درجه تنها افسر یهودی ارتش است تاثیر گذاری بالایی دارد چرا که تقریبا تمام نیروهای آن پادگان و جمعیت حاضر شاهد اخراج تنها سرباز بیگانه هستند . ارتباط مخفیانه افسر با همسر افسری دیگر از خرده پیرنگ هایی است که با مهارت انتخاب شده است . این خیانت که دوطرفه است افسر به افسری از ارتش خود و همسر به شریک زندگی اش باعث می شود مخاطب در خطای انسانی از سوی قهرمان فیلم دقت کند چرا که او نیز معصوم نشان داده نمی شود و در عین حال که می تواند از عدالت صحبت کند در جایی دیگر خود عدالت احساسی را نقض کرده است . دست خطی که پولانسکی از خود در این اثر به جای می گذارد گزاره های سیاسی و تاریخی فراوانی دارد اما نمود سینمایی و خواستگاه هنری فیلم ساز است که افسر و جاسوس را به ضعیف بودن متهم می کند. 

 

نظرات (0) تاریخ : سه شنبه 05 اسفند 1399 زمان : 14:59 بازدید : 119 نویسنده : رویا

سعی نکنید آن را درک کنید. احساسش کن »، می گوید باربارا (Clémence Poésy) کارشناس اسلحه در اوایل تنت - بدون شک بهترین توصیه یک فیلم به بینندگانش. هیجان هیجان انگیز کریستوفر نولان یک جعبه پازل زمانبر است که درک آن بسیار پیچیده ، گیج کننده و صحیح است - به معنای واقعی کلمه ، گفتگو اغلب به طور نامفهوم ناپاک است - به طوری که در یک زمان خاص ، باید همه تلاش ها را برای درک دقیق مار مار آن کنار بگذارید توطئه کنید و به راحتی با جریان پیش بروید. باید گفت که این نقطه عطف ، در این حماسه 2.5 ساعته خیلی زود اتفاق می افتد. با این حال ، کسانی که مایلند در امتداد طول موج جذاب آن ساحل کنند ، ممکن است دریابند که آخرین کارگردان Dunkirk و The Dark Knight چیزی شبیه به مظهر قانون متناوب وی است که بسیاری از امضاهای سینمایی و دلمشغولی های او را به ذات انتزاعی جذاب تبدیل می کند.

سرانجام در 15 دسامبر پس از تعطیلات بسیار تعجب برانگیز (و بحث برانگیز) VOD در سالن های سینما - مکان ایده آل برای اقدامات گسترده و گسترده آن ، جایی که یک گیشه 350 میلیون دلار به فروش می رساند - Tenet یک فیلم است که خودآگاه از آن تشکیل شده است بلوک های اساسی نولان. قهرمان آن یک عامل سیا به نام (و حتی نامیده می شود) Protagonist (جان دیوید واشنگتن) است ، و حماسه او شامل پوشیدن لباسهای جاسوسی و / یا لباسهای نظامی تاکتیکی ، تنظیم جت در نقاط مختلف جهانی ، تعامل با فروشندگان سایه بان اسلحه و مزدوران است. ، رانندگی با قایق های تندرو و پرواز با جت های باری غول پیکر ، مبارزه با افراد مسلح در جنگ تن به تن و پرش و مسابقه در اطراف شهرهای شبانه چشمک زن ، درگیر شدن در تیراندازی و تعقیب اتومبیل و گفتگوهای طولانی مدت در مورد قوانین حاکم بر سیستم ها و شرایط فوق العاده با سایر همکاران حرفه ای. با مجوز از فیلمبردار Hoyte van Hoytema ، همه چیز براق ، شوم و غریب به نظر می رسد ، و نمره به همان اندازه عظیم Ludwig Göransson در انفجارهای ناشنوا ، سکسی الکترونیک است. تقریباً تمام مواد تشکیل دهنده کارهای قبلی نولان در اینجا وجود دارد ، البته این بار به شکل نظری اولیه کاهش یافته است.


این همچنین شامل دستکاری زمان است ، که از Memento تا Inception تا Dunkirk یک تثبیت اصلی نولان بوده است. پس از بلعیدن آنچه که وی معتقد است قرص سیانور به دنبال حمله به خانه اپرا در کیف است ، شخصیت اصلی به طور مجازی زنده می شود و توسط یک سازمان مخفی معروف به Tenet ماموریت پیدا می کند تا ریشه گلوله ای را کشف کند ، که به لطف "وارونگی" می تواند به عقب برود زمان. این پدیده ها که به افراد و همچنین اشیاs گسترش می یابد ، مربوط به آنتروپی معکوس است و به نظر می رسد بیش از حد پیچیده و گیج کننده باشد. با این وجود ، قهرمان اصلی به سرعت این مفهوم را درک می کند و تلاش می کند تا سازنده گلوله راشناسایی کند

نقد فیلم تنت

اولین ایستگاه قهرمان داستان بمبئی است ، جایی که یک همکار سایه بان به نام نیل (رابرت پتینسون) با نفوذ در  یک طبقه بلند از طریق استفاده از طناب های بانجی معکوس به او کمک می کند ملاقات با پریا (دیمپل کاپادیا) را اجرا کند - روشی که نمونه نولان است هدیه ای برای پروازهای بزرگ فانتزی شهری. پریا قهرمان ما را به سمت یک پادشاه روسی به نام ساتور (کنت براناگ) هدایت می کند که همسرش کت (الیزابت دبیکی) یک بار به او یک گویای جعلی فروخته است. به عنوان مجازات ، کت اکنون زیر انگشت شست بی رحم همسرش زندگی می کند. ساتور یک شرور سرد و بی رحم است که مدت زمان زیادی از نمایش خود را در یک قایق تفریحی لوکس می گذراند ، اما او یک طرح کوچک نیست. با تشکر از خیرین از آینده ، ساتور به طور منظم پرداخت میله های طلا و همچنین سرنخ هایی را در مورد مکان یک دستگاه 9 تکه معروف به الگوریتم دریافت می کند ، که اگر ساخته شود ، آخرالزمان را ایجاد خواهد کرد - چیزی که نسل های آینده ساتور و زمین برای آن به وجود می آورد. دلایل بلافاصله روشن نیست ، هر دو می خواهند اتفاق بیفتند.

با این حال ، حتی توضیح تنت با چنین اصطلاحاتی ساده گمراه کننده است. لحظه به لحظه به نظر می رسد فیلم گیج کننده طراحی شده است و تلاش برای همگام شدن با منطق اساسی دادرسی ، کیفیتی معطوف به زندگی عزیز دارد که همه اینها ریشه در عنوان آن دارد - یک پالیندروم مربوط به "میدان ساتور" ، گروهی شامل پنج کلمه لاتین (تنت ، ساتور ، اپرا ، روتاس و آرپو) که همه در داستان نولان وجود دارد. از آنجا که صدا مخلوط شده است تا هر کلمه گفتاری دیگری را به عنوان یک رمز و راز گیج نگه دارد ، رعایت موارد دشوارتر از آن است که باید باشد (در خانه ، زیرنویس به شما کمک می کند تا این بار کاهش یابد). پس از مدت کوتاهی ، ساده تر می شود که پانوراماهای پر از باران محلی زیبا ، بازیگران جذاب و بسیار جدی ، و ترتیب وقایع معکوس قطعاتی را که در آن دشمنان به طور عجیب و غریب ، متوقف ، عقب و عقب دست و پنجه نرم می کنند ، آسان تر شود. چهارمین حالت ، اتومبیل ها به اشتباه در بزرگراه رانندگی می کنند و درگیری و جنگیدن با اسلحه در اطراف شخصیت های رو به جلو حرکت می کند. نولان این موارد را با ذوق و نشاط ، بزرگتر و بزرگتر انجام می دهد ، که اغلب باعث جلب توجه مردم از سوالات نصب شده و ناامیدکننده می شود که توسط داستانش ایجاد شده است.

اگرچه پاسخ اسمی برخی از این سeriesالات را می توان از طریق بسیاری از توضیح دهندگان طرح تشخیصی اینترنت دریافت ، اما پیچیدگی تنت عمدی است. همانطور که علامت تجاری وی است ، نولان متن خود را باپروپس فلفل می زند

انبارهای انحصاری در مورد بیعت های بین فردی ، پلوتونیوم خطرناک و مکانیک سفر در زمان. اما برخلاف فیلم های دیگر او ، این سخنان واضح و شفافیت کمی را ارائه می دهد. این فقط یک گوبلدیگوک طولانی مدت است که به نظر مهم می رسد در حالی که همه افراد را به صحنه بعدی می رساند - در نتیجه آن را معادل کلامی MacGuffin (یعنی الگوریتم) روایت می کند. گویی کارگردان عمداً سبک ، فرمول ها و دلمشغولی های موضوعی خود را تا استخوان خنک و خنک از بین می برد.

بنابراین ، جای تعجب نیست که ببینید مایکل کین برای یک صحنه به عنوان یک جاسوسی انگلیسی و فلانی که ناهار را با قهرمان داستان صرف می کند ، یا پیدا کردن جاسوس واشنگتن در حال ضرب و شتم یک گروه از بدخواهان در یک آشپزخانه با پوشش فولاد ضد زنگ ، یا پیدا کردن مرحله نهایی که به نتیجه گیری Inception منجر می شود به طور همزمان به یک تفنگ حمله مسلحانه تاول زده و گیج کننده تبدیل شود. هیچ وقت یک فیلم Nolan-y بیشتر از Tenet وجود نداشته است زیرا Tenet بیشتر مجموعه ای آکادمیک از موارد مورد علاقه نویسنده است و اینکه این فیلم به طور مداوم هیجان انگیز است ، به دلیل اهدای سازنده اش برای تزریق اکشن با مخلوطی از تهدید ، تنش و شکوه است. تجمل یخی

واشنگتن و پتینسون که از آنها خواسته اند فقط تنومند و خوش تیپ باشند ، از حضور جسمی کافی و خونسردی مطمئنی برخوردارند تا کاملا تحت تأثیر صدا و خشم اطراف قرار بگیرند. همین امر برای دبیکی به عنوان کات دائماً ناامید و براناغ به عنوان ساتور شیطانی پیش آمده است. با توجه به اینکه آنها نمونه های اولیه را بازی می کنند ، همه آنها تا آنجا که می توانند جذاب هستند. عمق عملکرد آنها عمیق نیست زیرا شخصیت ها فقط در دو بعد تصور شده اند. با این وجود در سراسر Tenet ، عمق واقعی بسیار کمتر از ظاهر آن اهمیت دارد. در پایان ، آنچه بیشترین اهمیت را دارد ، سطوح است. و از این نظر ، نولان به ندرت مخاطب خود را از بین می برد ، زیبایی شناسی او چنان پویا و نشاط آور است که این واقعیت را تحت الشعاع قرار می دهد آنچه اتفاق می افتد یک دسته از هاگواش پایان ژئوپلیتیک است.

به عبارت دیگر ، بهتر است هماهنگ شوید ، رها کنید و خود را به ریتم های تنش آور ، تعلیق ابریشمی و مهیج های مهیج تنت بسپارید ، شاید هیچ یک از صحنه های به یاد ماندنی تر از صحنه ای نباشد که در آن واشنگتن دشمن خود را با خرد کردن صورت خود با پنیر پایین می آورد رنده - منظره خیره کننده ای که در خانه ممکن است شما را مجبور به عقب زدن کند.

نظرات (0) تاریخ : پنجشنبه 16 بهمن 1399 زمان : 21:10 بازدید : 76 نویسنده : رویا

اطلاعات کاربری
موضوعات
  • نقد فیلم

  • خبرها

    صفحات جداگانه
  • درباره ما
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 108
  • بازدید ماه : 308
  • بازدید سال : 1,139
  • بازدید کلی : 4,885